prime
prime - نخست
adjective - صفت
UK :
US :
مهمترین
با بهترین کیفیت یا نوع
زمانی در زندگی شما که قوی ترین و فعال ترین هستید
کسی را برای موقعیتی آماده کند تا بداند چه کاری انجام دهد
برای تهیه تفنگ یا بمبی که بتواند شلیک یا منفجر شود
لایه خاصی از رنگ را روی سطح قرار دهید تا برای لایه بعدی آماده شود
ریختن آب در پمپ آب به منظور آماده سازی آن برای کار
با بهترین کیفیت
اصلی یا مهم ترین
to make the economy grow faster by increasing government spending hoping that this will encourage business to invest more
تا با افزایش مخارج دولت، اقتصاد را سریعتر رشد دهند، به این امید که این امر باعث تشویق تجارت به سرمایه گذاری بیشتر شود
used to talk about how much higher an interest rate is than the PRIME RATE (=the interest rate charged by banks to their best borrowers)
برای صحبت در مورد اینکه نرخ بهره چقدر بالاتر از نرخ اصلی (=نرخ بهره ای است که بانک ها از بهترین وام گیرندگان خود دریافت می کنند) استفاده می شود.
دوره ای از زندگی شما که در آن بیشترین فعالیت یا موفقیت را دارید
نماد ( ' ) به عنوان مثال برای نشان دادن پا در اندازه گیری ها استفاده می شود
گفتن چیزی که او را برای یک موقعیت خاص آماده می کند
برای پوشاندن سطح چوب با رنگ مخصوص قبل از زدن رنگ اصلی
برای ساختن بمب یا تفنگ آماده انفجار یا شلیک
مهمترین یا با بهترین کیفیت
آماده کردن کسی یا چیزی برای مرحله بعدی یک فرآیند
پرکردن سطح به این معناست که قبل از استفاده از رنگ اصلی، آن را با یک رنگ مخصوص بپوشانید.
رتبهبندی (= اندازهگیری میزان خوب بودن چیزی) که به وام داده میشود تا نشان دهد که چقدر خطر بازپرداخت وام وجود دارد. رتبه بندی Prime-1 به این معنی است که خطر بسیار کم است. رتبه بندی Prime-2 یا Prime-3 به این معنی است که خطر بالاتر است
دوره ای از زندگی یا شغلتان که بیشترین فعالیت یا موفقیت را دارید
a rating (= measurement of how good something is) given to a loan to show how much of a risk there is that the loan will not be paid back. A Prime-1 rating means that the risk is very low. A Prime-2 or Prime-3 rating means that the risk is higher
کمترین نرخ بهره ای که بانک ها از بهترین مشتریان خود برای وام در یک دوره کوتاه دریافت می کنند و برای محاسبه نرخ بهره سایر انواع وام استفاده می شود.
آماده کردن کسی یا چیزی برای یک موقعیت خاص
the lowest rate of interest that banks charge their best customers for loans over a short period and that is used for calculating the interest rates on other types of loan
فراهم کردن پول، تشویق، ایده و غیره برای کمک به شروع کاری
شریل کاندیدای اصلی برای پست مدیریتی جدید است.
نگرانی اصلی ما امنیت کودک است.
برش های اصلی گوشت گاو
اگر چنین است، مکان برای شما اخبار Usenet است، منطقه اصلی بحث شبکه.
او استدلال کرد که عدم اقتصاد انباشتگی توضیح اصلی برای تمرکززدایی است.
دغدغه اصلی من حفاظت از اموالم است.
برنده شدن هدف اصلی در این ورزش نیست.
مراقبت از محیط زیست در درجه اول اهمیت قرار دارد.
او مظنون اصلی پلیس در این پرونده است.
prime (cuts of) beef
گوشت گاو خام (برش).
این فروشگاه در مرکز خرید از موقعیت بسیار خوبی برخوردار است.
این ساختمان نمونه بارز معماری دهه 1960 است.
خانه ایزوله و هدف اصلی سارقان است.
او یک کاندیدای اصلی برای ترفیع است.
در عبور از جاده اصلی مراقب باشید.
نکته اصلی حفظ آرامش است.
او نقش مهمی در راه اندازی این سیستم داشت.
او یک چهره کلیدی در مبارزات انتخاباتی بود.
مسئله اصلی نژادپرستی گسترده است.
دلیل اصلی این حذف کمبود وقت است.
بیکاری عامل اصلی فقر بود.
بیش از 100000 پوند گوشت بره اصلی در آتش سوزی از بین رفت.
یک موقعیت عالی در مرکز شهر
این نمونه بارز معماری دهه 1930 است.
مظنون اصلی در تحقیقات قتل
منبع اصلی شواهد
رئیس جمهور هدف اصلی (=احتمال) گلوله قاتل است.
prime beef
گوشت گاو اصلی
این هتل در موقعیتی عالی در مرکز شهر قرار دارد.
این یک رقصنده در اوج خود است.
اگر نگرش درستی داشته باشید، میانسالی می تواند اوج زندگی باشد.
من گمان می کنم این پنیر از عمر خود گذشته است.
Prime برای تعیین واحد در ریاضیات استفاده می شود.
من آماده شده بودم، بنابراین می دانستم که به پسرش اشاره نکنم.
شما کاندیدای اصلی برای خرج کردن پول برای چیزهای احمقانه هستید.
این نمونه بارز معماری بومی یوتا است.
بالا
بهترین
انتخاب
superior
برتر
عالی
انتخاب کنید
superlative
فوق العاده
سرمایه، پایتخت
terrific
استثنایی
خوب
exceptional
بزرگ
شگفت انگیز انگلستان
کیفیت
marvellousUK
استرلینگ
معروف
splendid
خارق العاده
sterling
بی عیب و نقص
superb
بهشتی
مدل
بهینه
fantastic
اوج
finest
پر شور
flawless
نرم
heavenly
ستاره ای
optimal
sensational
slick
stellar
supreme
inferior
پست تر
atrocious
بی رحمانه
خیلی بد و ناخوشایند
lousy
کثیف
pathetic
تأسفبار - رقت انگیز
فقیر
rotten
پوسیده
بد
وحشتناک
substandard
غیر استاندارد
vile
پست
wretched
بدبخت
lamentable
قابل تاسف
dreadful
مخوف
appalling
ناامید کننده
dismal
مکروه، زشت، نفرت انگیز
execrable
ناکافی
inadequate
نامطلوب
unsatisfactory
اسفناک
deplorable
افتضاح
miserable
میانگین
abysmal
رقت انگیز
پایه
pitiful
زباله
جنس اوراق و شکسته
rubbish
بی کیفیت
junk
فرعی
shoddy
بدترین
subpar
زیرمجموعه
worst
suboptimal