perfect
perfect - کامل
adjective - صفت
UK :
US :
بدون داشتن هیچ گونه اشتباه، نقص یا آسیب
تا حد امکان خوب یا بهترین در نوع خود
دقیقاً آنچه برای یک هدف، موقعیت یا شخص خاص مورد نیاز است
در مورد چیزی استفاده می شود که از هر نظر بسیار خوب است و نمی تواند بهتر باشد
بدون هیچ اشتباه یا ایرادی
so good that you cannot find anything wrong with it – used especially about someone’s behaviour, taste or experience
آنقدر خوب است که نمی توانید هیچ اشتباهی در آن پیدا کنید - مخصوصاً در مورد رفتار، سلیقه یا تجربه شخصی استفاده می شود
یک منطقه بکر تغییر نکرده است و یا ساختمان های زشت، جاده ها و غیره روی آن ساخته نشده است
completely suitable for something or someone
کاملاً برای چیزی یا کسی مناسب است
very suitable and exactly what you want – often used about someone or something that you imagine but which does not really exist
بسیار مناسب و دقیقا همان چیزی است که شما می خواهید - اغلب در مورد کسی یا چیزی که تصور می کنید استفاده می شود، اما واقعا وجود ندارد
از هر نظر بسیار خوب یا مناسب
دقیقا همان چیزی باشد که مورد نیاز یا خواسته است
برای ساختن چیزی به خوبی که می توانید
کامل و صحیح از هر نظر، از بهترین نوع ممکن یا بدون ایراد
برای تاکید بر یک اسم استفاده می شود
دقیقا برای کسی یا چیزی مناسب است
مربوط به یک فعل یا مربوط به یک عمل کامل شده است
زمان فعل که عملی را نشان می دهد که در گذشته یا قبل از زمان یا رویداد دیگری اتفاق افتاده است
چیزی را عاری از عیب ساختن
کامل و درست از هر نظر؛ هیچ مشکلی نداشتن
همچنین می توانید از کامل به معنای کامل و تاکید بر اسمی که بعد از آن می آید استفاده کنید
دقیقاً برای یک هدف یا موقعیت خاص؛ بهترین ممکن بودن
having the tense of a verb that shows action that has happened in the past or before another time or event and has continued up to the present or up to a particular point
داشتن زمان فعل که عملی را نشان می دهد که در گذشته یا قبل از زمان یا رویداد دیگری اتفاق افتاده است و تا زمان حال یا تا نقطه خاصی ادامه یافته است.
برای ساختن چیزی کامل
تعطیلاتت چطور بود؟ اوه، عالیه!
The meal was absolutely perfect.
غذا کاملاً عالی بود.
ما تعطیلات فوق العاده ای داشتیم - آب و هوا عالی بود.
Michiko's English is perfect.
انگلیسی میچیکو عالی است.
سیندی تمام صبح یک فرشته کامل بوده است.
دستیار به دیلی گزارش داد که او یک انتخاب عالی است.
The perfect condition of everything had somewhat disguised the extreme age of the place but now it was obvious.
شرایط عالی همه چیز تا حدودی سن بسیار زیاد آن مکان را پنهان کرده بود، اما اکنون آشکار بود.
لحاف در وضعیت تقریباً عالی است.
در شرایط عالی
او لبخندی زد و مجموعه کاملی از دندان ها را آشکار کرد.
خوب متاسفم - اما هیچ کس کامل نیست (= زمانی استفاده می شود که کسی از شما انتقاد کرده است).
در یک دنیای عالی، هر کس هر چیزی را که نیاز دارد، خواهد داشت.
تصور شما از شریک ایده آل چیست؟
او انگلیسی کامل صحبت می کند.
یک تناسب/تطابق کامل
چه زمان بندی عالی!
نمونه کاملی از سبک اولیه نقاش
جنایت کامل (= جنایتی که در آن مجرم هرگز کشف نمی شود)
هوا عالی بود.
من این لباس را دارم که فقط برای شما عالی به نظر می رسد!
هاوایی مکان مناسبی برای ماه عسل است.
او کاندیدای عالی برای این شغل است.
شما و جف برای یکدیگر عالی هستید.
آیا 2.30 برای شما خوب خواهد بود؟ عالی است، متشکرم.
من او را نمی شناسم - او یک غریبه کامل است.
من کاملاً حق دارم از شما بپرسم - و شما این حق را دارید که جواب ندهید.
‘I have eaten’ is the present perfect tense of the verb ‘to eat’, ‘I had eaten’ is the past perfect and ‘I will have eaten’ is the future perfect.
من خورده ام زمان حال کامل فعل غذا کردن است، من خورده بودم ماضی کامل و I have eaten آینده کامل است.
در یک دنیای ایده آل، همه چیز را بازیافت و دوباره استفاده می کنیم.
او هرج و مرج را در زندگی زمانی کامل او به ارمغان آورده بود.
او بیش از حد کامل به نظر می رسید که واقعی باشد.
کفش های پاشنه بلند او بر روی پاهای بی نقص او تأکید می کرد.
این معاهده به دور از کامل بودن است، اما به وضوح راه پیش رو است.
به ظاهر بی نقص
درخشش بینظیر بر روی کفهای کاشی کاری شده وینیل
از زمانی که من با او آشنا شدم، او مانند یک جنتلمن کامل رفتار کرده است.
اکثر آزمایش کنندگان ما موقعیت رانندگی و صندلی ها را نزدیک به کامل در نظر گرفتند.
او بهانه کاملی برای ملاقات با مادربزرگ بیمارش آورد.
این آلبوم برای من تقریبا عالی است.
امکانات هتل فوق العاده است.
flawless
بی عیب و نقص
عالی
exquisite
نفیس
immaculate
معصوم
impeccable
تر و تازه
pristine
بدون عیب
defectless
بی عیب
faultless
سالم
intact
غیر قابل ملامت
irreproachable
نعناع
mint
بهینه
optimal
حالت مطلوب
optimum
بدون درز
seamless
نوک بالا
tip-top
اوج
نخست
خالص
صدا
بدون آسیب
spotless
مجرد
unblemished
دست نخورده
undamaged
بی لکه
unimpaired
بی آلایش
unmarred
لکه دار نشده
unspoiled
کل
unsullied
A1
untainted
تمام شده
untarnished
A1
finished
imperfect
ناقص
flawed
معیوب
faulty
آسیب دیده
damaged
دارای کمبود
defective
پست تر
deficient
لکه دار
inferior
در معرض خطر
blemished
ضعیف شده
compromised
کاسته
debilitated
دچار اختلال شده است
diminished
ناکافی
impaired
شکسته شده
inadequate
مخدوش شده است
تکه تکه
marred
فقیر
patchy
خراب
نامناسب
ruined
نامطلوب
unfit
جزئي
unsatisfactory
مجروح
unsound
آسیب دیده است
incomplete
نقض شده است
partial
صدمه
injured
harmed
violated