course

base info - اطلاعات اولیه

course - دوره

noun - اسم

/kɔːrs/

UK :

/kɔːs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [course] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a French/chemistry course


    یک دوره فرانسوی / شیمی

  • He took a course in Russian language and literature.


    او دوره زبان و ادبیات روسی را گذراند.

  • I want to do a course in art and design.


    من می خواهم یک دوره هنر و طراحی بگذرانم.

  • The department offers short courses in drama fiction and poetry.


    این دپارتمان دوره های کوتاهی در درام، داستان و شعر ارائه می دهد.

  • She teaches a course on internet crime.


    او یک دوره در مورد جرایم اینترنتی تدریس می کند.

  • My boss has been on a course this week.


    رئیس من این هفته در یک دوره آموزشی بوده است.


  • شما باید در یک دوره آموزشی مدیریت بروید.

  • He has recently completed the five-week course.


    او به تازگی دوره پنج هفته ای را به پایان رسانده است.

  • The college runs specialist language courses.


    این کالج دوره های تخصصی زبان را برگزار می کند.

  • I enrolled in a ten-week online course.


    من در یک دوره ده هفته ای آنلاین ثبت نام کردم.

  • What degree course did you choose?


    چه رشته ای را انتخاب کردید؟

  • a two-year postgraduate course leading to a master’s degree


    یک دوره تحصیلات تکمیلی دو ساله که منجر به اخذ مدرک کارشناسی ارشد می شود

  • He was able to design his own course of study.


    او توانست رشته تحصیلی خود را طراحی کند.

  • He set a new course record.


    او یک رکورد جدید در دوره ثبت کرد.

  • She was overtaken on the last stretch of the course.


    او در آخرین مسیر از کورس سبقت گرفت.

  • Only ten yachts completed the course.


    فقط ده قایق بادبانی دوره را تکمیل کردند.

  • a four-course dinner


    یک شام چهار غذا

  • The main course was roast duck.


    غذای اصلی اردک کبابی بود.

  • We had chicken for our main course.


    ما برای غذای اصلی خود مرغ داشتیم.

  • He radioed the pilot to change course.


    او با رادیو به خلبان پیام داد تا مسیر خود را تغییر دهد.

  • The plane was off course (= not going in the right direction).


    هواپیما خارج از مسیر بود (= در مسیر درست نمی رفت).

  • We're on course for our destination.


    ما در مسیر مقصد هستیم


  • به نظر می رسد رئیس جمهور در مورد برخی از مسائل کلیدی تغییر مسیر دهد.

  • The dollar fell sharply for two days, and then reversed course.


    دلار به مدت دو روز به شدت کاهش یافت و سپس مسیر خود را معکوس کرد.

  • Her career followed a similar course to her sister's.


    حرفه او مسیری مشابه با خواهرش را دنبال کرد.

  • Politicians are often obliged to steer a course between incompatible interests.


    سیاستمداران اغلب مجبورند مسیری را بین منافع ناسازگار هدایت کنند.

  • There are various courses open to us.


    دوره های مختلفی برای ما باز است.

  • What course of action would you recommend?


    چه اقدامی را توصیه می کنید؟

  • It was the best course of action to take in the circumstances.


    در این شرایط بهترین اقدامی بود که باید انجام داد.

  • The wisest course would be to say nothing.


    عاقلانه ترین راه این است که چیزی نگوییم.

  • This was an event that changed the course of history.


    این اتفاقی بود که مسیر تاریخ را تغییر داد.

synonyms - مترادف

  • توسعه


  • پیش رفتن

  • progression


    پیشرفت


  • سفارش


  • آشکار می شود

  • unfolding


    جریان


  • رشد


  • جنبش


  • توالی


  • جانشینی

  • succession


    تداوم

  • advancement


    مارس

  • continuity


    گذر

  • march


    راهپیمایی


  • ساختن

  • procession


    خروج، اورژانس

  • buildup


    پیشبرد

  • emergence


    اقدام

  • furtherance


    گسترش

  • proceeding


    سیر تکاملی


  • evolvement

  • advancing


    در حال تکامل


  • اعزام

  • evolvement


    شکوفا شدن

  • evolving


    بلوغ

  • expedition


    دگردیسی

  • flourishing


    حرکت - جنبش

  • maturation


    عمل

  • metamorphosis




antonyms - متضاد
  • cessation


    توقف


  • بی نظمی

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • halt


    مکث

  • stoppage


    انسداد

  • blockage


    شخصی


  • یکباره

  • one-off


    جهل

  • ignorance


    بسته شدن

  • closing


    زنگ تفريح


  • تفاوت


لغت پیشنهادی

aubretia

لغت پیشنهادی

suspect

لغت پیشنهادی

entitlement