freedom

base info - اطلاعات اولیه

freedom - آزادی

noun - اسم

/ˈfriːdəm/

UK :

/ˈfriːdəm/

US :

family - خانواده
freebie
رایگان
free
آزادانه
freely
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [freedom] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to defend/protect academic freedom


    برای دفاع/حفاظت از آزادی آکادمیک

  • Press freedom is under attack.


    آزادی مطبوعات مورد حمله قرار گرفته است.

  • All groups enjoyed religious freedom.


    همه گروه ها از آزادی مذهبی برخوردار بودند.


  • ما به عنوان یک جامعه برای آزادی شخصی و حریم خصوصی ارزش قائل هستیم.

  • We just want freedom of choice.


    ما فقط آزادی انتخاب می خواهیم.

  • Everyone has the right to freedom of expression.


    هر کس حق آزادی بیان دارد.

  • freedom of conscience/thought/worship


    آزادی وجدان / فکر / عبادت

  • The government continues to restrict freedom of movement.


    دولت همچنان به محدودیت آزادی رفت و آمد ادامه می دهد.

  • Enjoy the freedom of the outdoors (= where you can do what you want).


    از آزادی در فضای باز (= جایی که می توانید کاری را که می خواهید انجام دهید) لذت ببرید.

  • rights and freedoms guaranteed by the constitution


    حقوق و آزادی های تضمین شده توسط قانون اساسی


  • آزادی کامل برای انجام هر کاری که می خواهید

  • These proposals would give health authorities greater freedom in deciding how to spend their money.


    این پیشنهادها به مقامات بهداشتی آزادی بیشتری در تصمیم گیری در مورد نحوه خرج کردن پول خود می دهد.

  • He finally won his freedom after twenty years in jail.


    او سرانجام پس از بیست سال زندان به آزادی رسید.

  • Many slaves who gained their freedom lost it again after the war.


    بسیاری از بردگانی که آزادی خود را به دست آوردند پس از جنگ دوباره آن را از دست دادند.

  • We believe in freedom and democracy.


    ما به آزادی و دموکراسی اعتقاد داریم.

  • He was a champion of Irish freedom.


    او قهرمان آزادی ایرلند بود.

  • The skirt has a side split for freedom of movement.


    دامن دارای یک دوشاخه برای آزادی حرکت است.

  • Free-range hens have greater freedom to move about.


    مرغ های مرتع آزادی بیشتری برای حرکت دارند.

  • All people should be guaranteed freedom from fear.


    برای همه مردم باید آزادی از ترس تضمین شود.


  • آزادی از تبعیض بر اساس جنسیت یا قومیت


  • رهایی از درد و بیماری

  • I was given the freedom of the whole house.


    آزادی کل خانه به من داده شد.

  • Small farmers have limited room for manoeuvre.


    کشاورزان کوچک فضای محدودی برای مانور دارند.

  • Individual freedom should be balanced against the rights of the community.


    آزادی فردی باید در مقابل حقوق جامعه متعادل شود.


  • زندگی بدون جنگ یک آزادی اساسی است.

  • The new syllabus allows students greater freedom of choice.


    برنامه درسی جدید به دانش آموزان امکان انتخاب بیشتری را می دهد.

  • The constitution guarantees freedom of the press.


    قانون اساسی آزادی مطبوعات را تضمین می کند.

  • This newspaper defends freedom of speech.


    این روزنامه از آزادی بیان دفاع می کند.


  • مدیران شعب در اداره دفاتر خود آزادی قابل توجهی دارند.

  • I don't want to curtail my daughter's freedom.


    من نمی خواهم آزادی دخترم را محدود کنم.

  • I was enjoying the freedom of not having to go to work.


    از آزادی عدم نیاز به سرکار رفتن لذت می بردم.

synonyms - مترادف
  • liberty


    آزادی

  • liberation


    رهایی

  • emancipation


    عفو

  • amnesty


    رهایی، رستگاری

  • deliverance


    تخلیه

  • discharge


    بیرون آوردن

  • extrication


    عدم حصر

  • non-confinement


    تحویل


  • رستگاری


  • بی طرفی

  • pardoning


    تفرقه زدایی

  • salvation


    آزادسازی

  • disenthralment


    محرومیت از زندان

  • disinthrallment


    استخراج

  • manumission


    نجات

  • disimprisonment


    آزاد کردن

  • extriction


    حق رای دادن

  • redemption


    استقلال

  • rescue


    بی بند و بار

  • freeing


    رها کردن

  • enfranchisement


    تسکین


  • زنجیر گشایی

  • unfettering


    تبرئه

  • unshackling


    گره گشایی


  • در رفتن


  • فدیه

  • unchaining


  • acquittal


  • untying



  • ransom


antonyms - متضاد
  • captivity


    اسارت

  • incarceration


    حبس

  • imprisonment


    زندان

  • custody


    حضانت

  • detention


    بازداشت

  • bondage


    حصر

  • confinement


    توقیف

  • impoundment


    gaolUK

  • internment


    jailUS

  • gaolUK


    بردگی

  • jailUS


    برده داری

  • enslavement


    انقیاد


  • گرفتن

  • detainment


    نگه دارید

  • slavery


    دستگیری

  • subjugation


    خویشتن داری - خودداری - پرهیز


  • بررسی


  • مجموعه


  • جمع آوری

  • restraint


    تابعیت


  • دلهره


  • مجذوب شدن

  • gathering


    متعهد

  • subjection


    thraldom

  • apprehension


    seizure

  • enthrallment


    مقبره

  • committal


  • thraldom


  • servitude


  • seizure


  • entombment


لغت پیشنهادی

conducted

لغت پیشنهادی

disjointed

لغت پیشنهادی

artificer