step

base info - اطلاعات اولیه

step - گام

noun - اسم

/step/

UK :

/step/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [step] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We are taking steps to prevent pollution.


    اقداماتی را برای جلوگیری از آلودگی انجام می دهیم.

  • It's a big step giving up your job and moving halfway across the world.


    این یک قدم بزرگ است که شغل خود را رها کنید و در نیمه راه در سراسر جهان حرکت کنید.

  • a necessary/an important/a positive step


    یک قدم ضروری / مهم / مثبت

  • This was a first step towards a united Europe.


    این اولین گام به سوی اروپای متحد بود.

  • This won't solve the problem but it's a step in the right direction.


    این مشکل را حل نمی کند اما گامی در جهت درست است.

  • The new drug represents a major step forward in the treatment of the disease.


    داروی جدید نشان دهنده یک گام بزرگ رو به جلو در درمان این بیماری است.

  • Closing the factory would be a retrograde step.


    بستن کارخانه یک گام قهقرایی خواهد بود.

  • Having completed the first stage you can move on to step 2.


    پس از اتمام مرحله اول، می توانید به مرحله 2 بروید.

  • If you follow all the steps, nothing will go wrong.


    اگر تمام مراحل را دنبال کنید، هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.

  • I'd like to take this idea a step further.


    من می خواهم این ایده را یک قدم جلوتر ببرم.

  • This was a big step up (= to a better position) in his career.


    این یک گام بزرگ (= به سمت موقعیت بهتر) در حرفه او بود.

  • I'll explain it to you step by step.


    گام به گام براتون توضیح میدم

  • a step-by-step guide to building your own home


    راهنمای گام به گام ساخت خانه شخصی

  • a baby’s first steps


    اولین قدم های یک نوزاد

  • He took a step towards the door.


    قدمی به سمت در برداشت.

  • We heard steps outside.


    صدای گام های بیرون را شنیدیم.

  • It's only a few steps further.


    فقط چند قدم جلوتر است.

  • He turned around and retraced his steps (= went back the way he had come).


    برگشت و گامهای خود را باز کرد (= از راهی که آمده بود به عقب برگشت).

  • She moved a step closer to me.


    او یک قدم به من نزدیک شد.

  • The hotel is only a short step (= a short distance) from the beach.


    هتل تنها یک قدم کوتاه (= فاصله کوتاه) با ساحل است.

  • She was sitting on the bottom step of the staircase.


    روی پله پایین پله نشسته بود.

  • We walked down some stone steps to the beach.


    از چند پله سنگی پایین رفتیم و به سمت ساحل رفتیم.

  • A short flight of steps led up to the door.


    چند پله کوتاه به در منتهی شد.

  • Do you know the steps of this dance?


    آیا مراحل این رقص را می دانید؟

  • He walked with a quick light step.


    با یک قدم سبک سریع راه رفت.


  • لبخندی روی لبش بود و فنری در قدمش.

  • step aerobics


    ایروبیک استپ


  • یک کلاس گام

  • a pair of steps


    یک جفت پله

  • We need the steps to get into the attic.


    برای ورود به اتاق زیر شیروانی به مراحل نیاز داریم.

  • The soldiers turned without once breaking step.


    سربازان بدون یک بار شکستن یک قدم چرخیدند.

synonyms - مترادف
  • footstep


    قدم گذاشتن


  • سرعت

  • stride


    گام های بلند برداشتن

  • stepping


    آج

  • tread


    راه رفتن

  • gait


    قدم بزرگ


  • قدم بلند



antonyms - متضاد

  • متوقف کردن

لغت پیشنهادی

casts

لغت پیشنهادی

sip

لغت پیشنهادی

eloquently