breach

base info - اطلاعات اولیه

breach - رخنه

noun - اسم

/briːtʃ/

UK :

/briːtʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [breach] در گوگل
description - توضیح

  • اقدامی که قانون، قاعده یا توافقی را زیر پا می گذارد

  • a serious disagreement between people groups, or countries


    یک اختلاف نظر جدی بین افراد، گروه ها یا کشورها

  • a hole made in a wall that is intended to protect a place


    سوراخ ایجاد شده در دیوار که برای محافظت از یک مکان در نظر گرفته شده است


  • برای شکستن یک قانون، قانون یا توافق


  • برای شکستن سوراخی در دیواری که برای محافظت از یک مکان در نظر گرفته شده است

  • an action that breaks an agreement rule law etc


    اقدامی که توافق، قاعده، قانون و غیره را زیر پا می گذارد

  • a serious disagreement between people


    اختلاف شدید بین مردم


  • اگر کسی توافق، قانون، قانون و غیره را نقض کند، آن را زیر پا می گذارد


  • عمل نقض قانون، قول، توافق یا رابطه

  • (an example of) illegal noisy or violent behaviour in a public place


    (نمونه ای از) رفتار غیرقانونی پر سر و صدا یا خشونت آمیز در یک مکان عمومی

  • to be breaking a particular law or rule


    نقض یک قانون یا قانون خاص


  • سوراخی که در دیوار یا سازه دیگری ایجاد می شود که برای محافظت در هنگام حمله استفاده می شود


  • شکستن قانون، قول، توافق یا رابطه


  • ایجاد شکاف در دیوار یا حصار مخصوصاً برای حمله به کسی یا چیزی در پشت آن

  • an act of breaking a rule law custom or practice


    عملی برای شکستن یک قانون، قانون، عرف یا عمل


  • دهانه ای در دیوار یا حصار یا در خط دفاع نظامی

  • a failure to obey a law or to do what was promised or agreed


    ناتوانی در اطاعت از قانون یا عمل نکردن به آنچه وعده داده شده یا توافق شده است

  • the offence of illegal noisy, or violent behaviour


    جرم رفتار غیرقانونی، پر سر و صدا یا خشونت آمیز

  • to not obey a law or to not do what was promised or agreed


    اطاعت نکردن از قانون یا عمل نکردن به آنچه وعده داده شده یا توافق شده است

  • The former and less serious type is a breach of warranty and the latter is a breach of condition.


    نوع اول و کمتر جدی نقض ضمانت و دومی نقض شرط است.

  • Britain could not risk a breach with the U.S. over the trade issue.


    بریتانیا نمی‌توانست بر سر موضوع تجارت با ایالات متحده خطر کند.

  • Selling the product to another distributor is a clear breach of the agreement.


    فروش محصول به توزیع کننده دیگر نقض آشکار توافق است.

  • This is a clear breach of the 1994 Trade Agreement.


    این نقض آشکار توافقنامه تجاری 1994 است.

  • The sector with which we are here concerned was thus an exceptional breach in a hitherto all-male part of the labour market.


    بنابراین، بخشی که ما در اینجا به آن توجه داریم، یک رخنه استثنایی در بخشی از بازار کار تا آن زمان کاملاً مردانه بود.

  • This follows the usual contractual claim for breach.


    این به دنبال ادعای قراردادی معمول برای نقض است.

  • Workers who have lost their jobs plan to sue the company for breach of contract.


    کارگرانی که شغل خود را از دست داده اند قصد دارند از شرکت به دلیل نقض قرارداد شکایت کنند.

  • The U.N. says there have been grave breaches of human rights.


    سازمان ملل می‌گوید که نقض شدید حقوق بشر صورت گرفته است.

  • In future six-monthly accounts will be required from those firms that are in breach of the rules.


    در آینده، از شرکت هایی که قوانین را نقض می کنند، حساب های شش ماهه مورد نیاز خواهد بود.

  • The judge found the defendants to have been in breach of the injunction and committed each to prison for four months.


    قاضی متهمان را متخلف از دستور قضایی تشخیص داد و هر یک را به مدت چهار ماه به زندان محکوم کرد.

  • Section 146 distinguishes between remediable and irremediable breaches of covenant.


    بخش 146 بین نقض عهد قابل جبران و غیرقابل جبران تفاوت قائل می شود.

  • The producer's duty ends here unless there is cause to suspect a subsequent breach.


    وظیفه تولید کننده در اینجا به پایان می رسد مگر اینکه دلیلی برای شک به نقض بعدی وجود داشته باشد.

example - مثال
  • a breach of contract/copyright/warranty


    نقض قرارداد / حق چاپ / گارانتی

  • They are in breach of Article 119.


    ناقض اصل 119 هستند.

  • (a) breach of the peace (= the crime of behaving in a noisy or violent way in public)


    الف) نقض صلح (= جرم رفتار پر سر و صدا یا خشونت آمیز در ملاء عام)

  • Selling goods constituted a breach of regulation 10B.


    فروش کالا نقض مقررات 10B بود.

  • a breach of confidence/trust


    نقض اعتماد / اعتماد

  • a breach of security (= when something that is normally protected is no longer secure)


    نقض امنیت (= وقتی چیزی که معمولاً محافظت می شود دیگر ایمن نیست)

  • The disagreement caused a serious breach in Franco-German relations.


    این اختلافات باعث ایجاد شکاف جدی در روابط فرانسه و آلمان شد.

  • They escaped through a breach in the wire fence.


    آنها از طریق شکاف در حصار سیمی فرار کردند.

  • A breach in the mountain wall permits warm sea air to penetrate inland.


    شکاف در دیواره کوه به هوای گرم دریا اجازه می دهد تا به داخل خشکی نفوذ کند.

  • The mortars blew a large breach in the castle walls.


    خمپاره ها شکاف بزرگی در دیوارهای قلعه ایجاد کردند.

  • She stepped into the breach caused by Stella's illness.


    او وارد شکاف ناشی از بیماری استلا شد.

  • He was sued for breach of contract.


    او به دلیل نقض قرارداد شکایت کرد.

  • The court's decision is in breach of the European Convention on human rights.


    تصمیم دادگاه ناقض کنوانسیون اروپایی حقوق بشر است.

  • This action is in breach of Article 119 of the Constitution.


    این اقدام خلاف اصل 119 قانون اساسی است.

  • Such actions constitute a breach of confidentiality.


    چنین اقداماتی نقض محرمانگی است.

  • a minor breach of discipline


    نقض جزئی نظم و انضباط

  • He refused to shake hands, in deliberate breach of etiquette.


    او از دست دادن خودداری کرد، به دلیل زیر پا گذاشتن عمدی آداب معاشرت.

  • She left home following the breach with her family.


    او به دنبال این رخنه با خانواده اش خانه را ترک کرد.

  • What caused the breach between the two brothers?


    چه چیزی باعث درگیری بین دو برادر شد؟

  • What had caused this sudden breach between father and son?


    چه چیزی باعث این درگیری ناگهانی بین پدر و پسر شده بود؟

  • They felt that our discussions with other companies constituted a breach of/in our agreement.


    آنها احساس کردند که گفتگوهای ما با شرکت های دیگر نقض یا در توافق ما است.

  • There have been serious security breaches (= breaks in our security system).


    نقض های امنیتی جدی (= شکستگی در سیستم امنیتی ما) وجود داشته است.

  • Ten percent of this group were in persistent trouble for minor breaches of the peace.


    ده درصد از این گروه به دلیل نقض جزئی صلح در مشکل دائمی بودند.

  • The theatre was in breach of the safety laws for having no fire doors.


    تئاتر به دلیل نداشتن درب ضد حریق قوانین ایمنی را نقض می کرد.

  • A cannon ball had made a breach in their castle walls.


    یک گلوله توپ در دیوارهای قلعه آنها شکاف ایجاد کرده بود.

  • They breached the agreement they had made with their employer.


    آنها توافقی را که با کارفرمای خود بسته بودند زیر پا گذاشتند.

  • Their defences were easily breached.


    دفاع آنها به راحتی شکسته شد.

  • In a breach of security unauthorized people were able to board the plane.


    با نقض امنیت، افراد غیرمجاز توانستند سوار هواپیما شوند.

  • The river breached the dams.


    رودخانه سدها را شکست.

  • Companies face fines of up to €75,000 for each breach of the legislation.


    شرکت‌ها به ازای هر نقض قوانین تا ۷۵۰۰۰ یورو جریمه می‌شوند.

  • To publish in this form would constitute a breach of copyright.


    انتشار در این فرم به منزله نقض حق چاپ است.

synonyms - مترادف
  • gap


    شکاف


  • افتتاح


  • سوراخ

  • rift


    بریدگی


  • ترک


  • زنگ تفريح


  • اجاره

  • rent


    بینابینی

  • cleft


    دیافراگم

  • fissure


    شکست، شکستگی

  • interstice


    خلیج

  • aperture


    خالی

  • slit


    پارگی

  • fracture


    جدایش، جدایی

  • gulf


    فاصله

  • void


    ناپیوستگی

  • rupture


    وقفه

  • separation


    شکاف عظیم

  • interval


    تراشه

  • discontinuity


    چانه زدن

  • hiatus


    خراش

  • chasm


    فضا


  • تهویه

  • chink


    برش

  • crevice


    اشک

  • cranny


    اسلات


  • vent


  • cut



  • slot


antonyms - متضاد

  • توافق


  • پل

  • closing


    بسته شدن

  • closure


    بسته


  • ارتباط

  • juncture


    نقطه اتصال

  • misfortune


    بد شانسی

  • obstacle


    مانع


  • جامد

  • upholding


    حمایت کردن


  • اتحاد. اتصال

  • concordance


    هماهنگی


  • ازدواج

  • harmony


    هارمونی


  • صلح

  • concord


    وحدت

  • accord


    پیوست

  • unity


    اتحاد

  • attachment


    ادامه

  • unification


    پایان

  • continuation


    دوستی

  • end


    آرامش


  • رفاقت

  • rapport


    مطابقت

  • amity


    تعمیر

  • accordance


    یکسانی

  • repair


    حسن نیت

  • sameness


    درك كردن

  • goodwill


    کل



لغت پیشنهادی

zee

لغت پیشنهادی

stripes

لغت پیشنهادی

perished