breach
breach - رخنه
noun - اسم
UK :
US :
اقدامی که قانون، قاعده یا توافقی را زیر پا می گذارد
یک اختلاف نظر جدی بین افراد، گروه ها یا کشورها
سوراخ ایجاد شده در دیوار که برای محافظت از یک مکان در نظر گرفته شده است
برای شکستن یک قانون، قانون یا توافق
برای شکستن سوراخی در دیواری که برای محافظت از یک مکان در نظر گرفته شده است
اقدامی که توافق، قاعده، قانون و غیره را زیر پا می گذارد
اختلاف شدید بین مردم
اگر کسی توافق، قانون، قانون و غیره را نقض کند، آن را زیر پا می گذارد
عمل نقض قانون، قول، توافق یا رابطه
(نمونه ای از) رفتار غیرقانونی پر سر و صدا یا خشونت آمیز در یک مکان عمومی
نقض یک قانون یا قانون خاص
سوراخی که در دیوار یا سازه دیگری ایجاد می شود که برای محافظت در هنگام حمله استفاده می شود
شکستن قانون، قول، توافق یا رابطه
ایجاد شکاف در دیوار یا حصار مخصوصاً برای حمله به کسی یا چیزی در پشت آن
عملی برای شکستن یک قانون، قانون، عرف یا عمل
دهانه ای در دیوار یا حصار یا در خط دفاع نظامی
ناتوانی در اطاعت از قانون یا عمل نکردن به آنچه وعده داده شده یا توافق شده است
جرم رفتار غیرقانونی، پر سر و صدا یا خشونت آمیز
اطاعت نکردن از قانون یا عمل نکردن به آنچه وعده داده شده یا توافق شده است
نوع اول و کمتر جدی نقض ضمانت و دومی نقض شرط است.
بریتانیا نمیتوانست بر سر موضوع تجارت با ایالات متحده خطر کند.
فروش محصول به توزیع کننده دیگر نقض آشکار توافق است.
این نقض آشکار توافقنامه تجاری 1994 است.
The sector with which we are here concerned was thus an exceptional breach in a hitherto all-male part of the labour market.
بنابراین، بخشی که ما در اینجا به آن توجه داریم، یک رخنه استثنایی در بخشی از بازار کار تا آن زمان کاملاً مردانه بود.
این به دنبال ادعای قراردادی معمول برای نقض است.
کارگرانی که شغل خود را از دست داده اند قصد دارند از شرکت به دلیل نقض قرارداد شکایت کنند.
سازمان ملل میگوید که نقض شدید حقوق بشر صورت گرفته است.
در آینده، از شرکت هایی که قوانین را نقض می کنند، حساب های شش ماهه مورد نیاز خواهد بود.
The judge found the defendants to have been in breach of the injunction and committed each to prison for four months.
قاضی متهمان را متخلف از دستور قضایی تشخیص داد و هر یک را به مدت چهار ماه به زندان محکوم کرد.
بخش 146 بین نقض عهد قابل جبران و غیرقابل جبران تفاوت قائل می شود.
وظیفه تولید کننده در اینجا به پایان می رسد مگر اینکه دلیلی برای شک به نقض بعدی وجود داشته باشد.
نقض قرارداد / حق چاپ / گارانتی
ناقض اصل 119 هستند.
الف) نقض صلح (= جرم رفتار پر سر و صدا یا خشونت آمیز در ملاء عام)
Selling goods constituted a breach of regulation 10B.
فروش کالا نقض مقررات 10B بود.
نقض اعتماد / اعتماد
نقض امنیت (= وقتی چیزی که معمولاً محافظت می شود دیگر ایمن نیست)
این اختلافات باعث ایجاد شکاف جدی در روابط فرانسه و آلمان شد.
آنها از طریق شکاف در حصار سیمی فرار کردند.
شکاف در دیواره کوه به هوای گرم دریا اجازه می دهد تا به داخل خشکی نفوذ کند.
خمپاره ها شکاف بزرگی در دیوارهای قلعه ایجاد کردند.
او وارد شکاف ناشی از بیماری استلا شد.
او به دلیل نقض قرارداد شکایت کرد.
تصمیم دادگاه ناقض کنوانسیون اروپایی حقوق بشر است.
این اقدام خلاف اصل 119 قانون اساسی است.
Such actions constitute a breach of confidentiality.
چنین اقداماتی نقض محرمانگی است.
a minor breach of discipline
نقض جزئی نظم و انضباط
او از دست دادن خودداری کرد، به دلیل زیر پا گذاشتن عمدی آداب معاشرت.
او به دنبال این رخنه با خانواده اش خانه را ترک کرد.
چه چیزی باعث درگیری بین دو برادر شد؟
چه چیزی باعث این درگیری ناگهانی بین پدر و پسر شده بود؟
آنها احساس کردند که گفتگوهای ما با شرکت های دیگر نقض یا در توافق ما است.
نقض های امنیتی جدی (= شکستگی در سیستم امنیتی ما) وجود داشته است.
ده درصد از این گروه به دلیل نقض جزئی صلح در مشکل دائمی بودند.
تئاتر به دلیل نداشتن درب ضد حریق قوانین ایمنی را نقض می کرد.
یک گلوله توپ در دیوارهای قلعه آنها شکاف ایجاد کرده بود.
آنها توافقی را که با کارفرمای خود بسته بودند زیر پا گذاشتند.
دفاع آنها به راحتی شکسته شد.
با نقض امنیت، افراد غیرمجاز توانستند سوار هواپیما شوند.
رودخانه سدها را شکست.
شرکتها به ازای هر نقض قوانین تا ۷۵۰۰۰ یورو جریمه میشوند.
انتشار در این فرم به منزله نقض حق چاپ است.
شکاف
افتتاح
سوراخ
rift
بریدگی
ترک
زنگ تفريح
اجاره
rent
بینابینی
cleft
دیافراگم
fissure
شکست، شکستگی
interstice
خلیج
aperture
خالی
slit
پارگی
fracture
جدایش، جدایی
gulf
فاصله
void
ناپیوستگی
rupture
وقفه
separation
شکاف عظیم
interval
تراشه
discontinuity
چانه زدن
hiatus
خراش
chasm
فضا
تهویه
chink
برش
crevice
اشک
cranny
اسلات
vent
slot
توافق
پل
closing
بسته شدن
closure
بسته
ارتباط
juncture
نقطه اتصال
misfortune
بد شانسی
obstacle
مانع
جامد
upholding
حمایت کردن
اتحاد. اتصال
concordance
هماهنگی
ازدواج
harmony
هارمونی
صلح
concord
وحدت
accord
پیوست
unity
اتحاد
attachment
ادامه
unification
پایان
continuation
دوستی
آرامش
رفاقت
rapport
مطابقت
amity
تعمیر
accordance
یکسانی
repair
حسن نیت
sameness
درك كردن
goodwill
کل