deal
deal - معامله
verb - فعل
UK :
US :
یک توافق یا ترتیب، به ویژه در تجارت یا سیاست، که به هر دو طرف درگیر کمک می کند
درمان نوع خاصی که داده یا دریافت می شود
وقتی در یک بازی با ورق به بازیکنان کارت می دهید
از چوب صنوبر یا کاج برای ساختن اشیا استفاده می شود
برای دادن کارت بازی به هر یک از بازیکنان در یک بازی
برای خرید و فروش مواد مخدر غیرقانونی
an agreement or arrangement especially one that involves the sale of something
توافق یا ترتیب، به ویژه توافقی که شامل فروش چیزی است
پیشنهاد یک محصول با قیمتی کمتر از حد معمول، فقط برای مدت محدودی در دسترس است
an agreement or an arrangement especially in business
یک توافق یا ترتیب، به ویژه در تجارت
مقدار زیادی
the act of dealing (= sharing out) something especially playing cards
عمل معامله کردن (= تقسیم کردن) چیزی، به ویژه ورق بازی
the pale soft wood of a pine or fir tree (= types of tree that do not lose their leaves), used for making furniture etc.
چوب رنگ پریده و نرم درخت کاج یا صنوبر (= انواع درختانی که برگ های خود را از دست نمی دهند) که برای ساخت مبلمان و غیره استفاده می شود.
برای انجام تجارت
دادن یا به اشتراک گذاشتن چیزی، به ویژه ورق بازی
باعث شود کسی یا چیزی، معمولاً یک برنامه یا امید، شکست بخورد یا به شدت تحت تأثیر قرار گیرد
an agreement or arrangement esp. in business
مقدار زیاد یا خیلی زیاد
نوبتی برای دادن کارت های بازی
تجارت با کسی یا چیزی یا درگیر شدن با آن
دادن یا بخشیدن چیزی، به ویژه. ورق بازی کردن
توافق یا ترتیبی که بین دو شخص یا شرکت انجام شده است
قیمت خوب یا کمتر از حد معمول
توافق یا ترتیبی که انجام شده و اکنون به طور قطعی اتفاق می افتد
تیلور اخیراً قراردادی را برای اجاره خانه سه خوابه خود به مبلغ 14000 دلار امضا کرده است.
در نتیجه، امروز میتوانید نسبت به هر زمان دیگری در گذشته، معامله بهتری در مک دریافت کنید.
همه اینها برای مدیران شما، بودجه آموزشی شما و توسعه موثر مدیریت شرکتی به یک معامله بهتر منجر می شود.
It all adds up to a better deal for your managers, your training budget and for effective corporate management development.
با پایین بودن نرخ بهره، انتظار می رود معاملات و تامین مالی مجدد سریع انجام شود.
آنها قراردادی به ارزش 55 میلیون دلار با یک شرکت خودروسازی پیشرو ژاپنی به توافق رساندند.
صندوق کلر 90 میلیون پوند از قرارداد جدید دریافت می کند.
Wickes در دو معامله بزرگ دارایی پول زیادی را از دست داد.
این اقدامات باعث شد تحلیلگران صنعت در مورد این معامله نامطمئن باشند.
نوبت معامله کیست؟
با دادن ده کارت به هر بازیکن شروع کنید.
او به من دو آس داد.
اغلب می توانید افرادی را ببینید که آشکارا در خیابان ها معامله می کنند.
او به جرم فروش مواد مخدر به دوستانش روانه زندان شد.
مرگ ناگهانی او ضربه ای به کل کشور وارد کرد.
همین طور است پس با آن کنار بیایید!
یک معامله تجاری
اتحادیه ها و مدیریت یک قرارداد دو ساله حقوق و بهره وری منعقد کرده اند.
من با شما معامله خواهم کرد - شما ماشین را بشویید و من امشب به شما اجازه می دهم از آن استفاده کنید.
او یک معامله خوب (= بهای کم) در خانه جدیدش گرفت.
آیا صنعت از اتحادیه اروپا (= رفتار ناعادلانه/ بد) اتحادیه اروپا به یک معامله خام/خشن می رسد؟
او بخش زیادی از زمان خود را در چین می گذراند.
معامله توست (= نوبت به معامله).
پرونده های کتاب از معامله ساخته شده بود.
یک میز معامله
ما فقط با شرکت هایی سروکار داریم که سابقه اعتباری خوبی دارند.
چه مدت قبل از دستگیری او به داد و ستد (= فروش مواد مخدر) می پرداخت؟
او مظنون به خرید و فروش (= فروش) کوکائین بود.
آیا میخواهید کارتها را پخش کنید؟
به هر کدام پنج کارت بدهید./به هر کدام پنج کارت بدهید.
ما فقط مقدار کمی غذا و پوشاک داریم که به هر پناهنده می دهیم.
آخرین ارقام تجاری ضربه سختی به امیدها برای بهبود زودهنگام اقتصادی وارد کرده است.
آنها با یکدیگر چانه زنی کردند اما در نهایت به توافق رسیدند.
او یک معامله واقعاً خوب (= قیمت پایینی) برای ماشین جدیدش گرفت.
او قبلاً در مورد دوران کودکی خود در ایندیانا صحبت می کرد.
It’s your deal.
معامله شماست
آنها عمدتاً در (= خرید و فروش) صندوق های سرمایه گذاری مشترک معامله می کنند.
نوبت پرداخت (کارت ها) کیست؟
شکل. شکست امشب ضربه ای به امید او برای راهیابی به فینال (= آسیب زد).
قرارداد
bargain
چانه زدن
توافق
covenant
میثاق
درك كردن
pact
پیمان
compact
فشرده - جمع و جور
accord
ترتیب
معاهده
مذاکره
به خطر افتادن
معامله
compromise
محل اقامت
transaction
رابطه، رشته
accommodation
ضمانت
پروتکل
مقررات
protocol
کنکوردات
وضع
concordat
نامزدی
طرفدار
disposition
سوگند - تعهد
engagement
ضمانتنامه
entente
حساب
pledge
گارانتی
warranty
پیش هماهنگی
تضمینی
guaranty
indenture
prearrangement
surety
denial
انکار
disagreement
اختلاف نظر
dissension
اختلاف
misunderstanding
سوء تفاهم
refusal
امتناع
زنگ تفريح
breach
رخنه
discord
عدم قطعیت
uncertainty
عجیب بودن
strangeness
تضاد
antagonism
مبارزه کردن
عدم انطباق
nonconformity
عدم فعالیت
inactivity
بی حالی
indolence
طرد شدن
rejection
اینرسی
inertia
بیکاری، تنبلی
idleness
شکست
بیکاری
unemployment