accessible

base info - اطلاعات اولیه

accessible - در دسترس

adjective - صفت

/əkˈsesəbl/

UK :

/əkˈsesəbl/

US :

family - خانواده
access
دسترسی داشته باشید
inaccessibility
عدم دسترسی
inaccessible
غیر قابل دسترس
inaccessibly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accessible] در گوگل
description - توضیح

  • دسترسی به مکان، ساختمان یا شیئی که در دسترس باشد، آسان است


  • بدست آوردن یا استفاده آسان


  • ملاقات و صحبت با کسی که در دسترس است آسان است، حتی اگر بسیار مهم یا قدرتمند باشد


  • یک کتاب، شعر، نقاشی و غیره که در دسترس باشد به راحتی قابل درک و لذت بردن است

  • able to be reached or easily obtained


    می توان به راحتی به دست آورد یا به دست آورد

  • able to be entered or used by everyone including people who use a wheelchair, people who are blind etc.


    امکان ورود یا استفاده توسط همه افراد، از جمله افرادی که از ویلچر استفاده می کنند، افراد نابینا و غیره.


  • به راحتی قابل درک یا لذت بردن است


  • در پایان کلمات به معنای این است که می توان به چیزی به روشی خاص یا توسط گروه خاصی از مردم رسید یا به دست آورد.


  • امکان نزدیک شدن، ورود یا استفاده وجود دارد


  • به راحتی قابل دریافت یا استفاده است

  • able to be reached or entered


    قابل دسترسی یا ورود


  • آسان برای درک

  • if a person is accessible, they are willing to see people and are friendly and easy to talk to


    اگر شخصی در دسترس باشد، مایل به دیدن مردم است و دوستانه و راحت صحبت می کند

  • Resorts and private residences remain accessible.


    استراحتگاه ها و اقامتگاه های خصوصی همچنان در دسترس هستند.

  • The contents page of the journal will always be freely accessible.


    صفحه محتویات مجله همیشه آزادانه در دسترس خواهد بود.

  • I don't find James Joyce's writing very accessible.


    من نوشته های جیمز جویس را چندان قابل دسترس نمی دانم.

  • Penn's artwork has gradually become more accessible.


    آثار هنری پن به تدریج قابل دسترسی تر شده است.

  • Griffey's fans say that he is very accessible and down-to-earth.


    طرفداران گریفی می گویند که او بسیار در دسترس و سر به زیر است.


  • او گفت که دفتر جدید دو برابر بزرگتر و به همان اندازه در دسترس خواهد بود.

  • Because of the snow many parts of the countryside are only accessible by helicopter.


    به دلیل بارش برف، بسیاری از مناطق روستایی فقط با هلیکوپتر قابل دسترسی هستند.

  • In a fashion context unapproachable or intimidating artwork becomes accessible, even whimsical.


    در یک زمینه مد، آثار هنری غیرقابل دسترس یا ترسناک قابل دسترسی، حتی عجیب و غریب می شوند.

  • All of the ski resorts are accessible from the hotel via free public transportation.


    تمامی پیست های اسکی از طریق حمل و نقل عمومی رایگان از هتل قابل دسترسی هستند.

  • Philip Glass has produced something very rare -- an accessible modern opera.


    فیلیپ گلس چیزی بسیار نادر را تولید کرده است -- یک اپرای مدرن قابل دسترس.

  • But the largest camp Zwi-Hamussit, is accessible only by air.


    اما بزرگترین کمپ، Zwi-Hamussit، تنها از طریق هوا قابل دسترسی است.

  • The Office has stopped subsidising one-day energy surveys for industry and commerce and there is little accessible public information.


    این دفتر یارانه بررسی های انرژی یک روزه برای صنعت و تجارت را متوقف کرده است و اطلاعات عمومی در دسترس کمی وجود دارد.

  • Acid cleaners are accessible to and are used only by senior supervisors.


    اسید پاک کن ها در دسترس هستند و فقط توسط سرپرستان ارشد استفاده می شوند.

  • Near vision tasks need to be presented in a way that ensures that materials can be easily accessible to handle.


    وظایف دید نزدیک باید به گونه ای ارائه شوند که اطمینان حاصل شود که مواد می توانند به راحتی در دسترس باشند.

  • He was specifically asked to write a play that would be accessible to the local community.


    به طور خاص از او خواسته شد تا نمایشنامه ای بنویسد که برای جامعه محلی قابل دسترسی باشد.

  • The banks of the River Holbeck are easily accessible to walkers and anglers.


    سواحل رودخانه هولبک برای گردشگران و ماهیگیران به راحتی قابل دسترسی است.

example - مثال
  • The remote desert area is accessible only by helicopter.


    منطقه دورافتاده کویر فقط با هلیکوپتر قابل دسترسی است.

  • These documents are not accessible to the public.


    این اسناد در دسترس عموم نیست.

  • accessible toilets for wheelchair users


    توالت های قابل دسترس برای کاربران ویلچر

  • The beach should be accessible to everyone.


    ساحل باید برای همه قابل دسترسی باشد.

  • Her poetry is always very accessible.


    شعر او همیشه بسیار قابل دسترس است.

  • a programme making science more accessible to young people


    برنامه ای که علم را برای جوانان قابل دسترس تر می کند

  • The garden is accessible from the lane.


    باغ از لاین قابل دسترسی است.

  • The museum is easily accessible by public transport.


    این موزه به راحتی با وسایل نقلیه عمومی قابل دسترسی است.

  • The text is extremely accessible and the language beautiful.


    متن بسیار قابل دسترس و زبان زیبا است.

  • The programme tries to make science more accessible to young people.


    این برنامه سعی دارد علم را برای جوانان قابل دسترس تر کند.

  • a very accessible account of Korean history


    گزارشی بسیار قابل دسترس از تاریخ کره

  • The cartoon strips are designed to make Shakespeare accessible to children.


    نوارهای کارتونی به گونه ای طراحی شده اند که شکسپیر را در دسترس کودکان قرار دهند.

  • It is written in simple language immediately accessible to the reader.


    به زبانی ساده نوشته شده است که بلافاصله در دسترس خواننده است.

  • The resort is easily accessible by road rail and air.


    این اقامتگاه به راحتی از طریق جاده، راه آهن و هوایی قابل دسترسی است.

  • The building has fast internet accessible to subscribers.


    این ساختمان دارای اینترنت پرسرعت در دسترس مشترکین است.

  • The problem with some of these drugs is that they are so very accessible.


    مشکل برخی از این داروها این است که بسیار در دسترس هستند.

  • They agreed to build more affordable and accessible housing.


    آنها موافقت کردند که مسکن های مقرون به صرفه و قابل دسترس تر بسازند.

  • All the toilets are fully accessible.


    تمامی سرویس های بهداشتی کاملا در دسترس هستند.

  • Lea Anderson is a choreographer who believes in making dance accessible.


    لی اندرسون یک طراح رقص است که معتقد است رقص را در دسترس قرار دهد.

  • Covent Garden has made some attempt to make opera accessible to a wider public.


    کاونت گاردن تلاش کرده است تا اپرا را برای عموم مردم در دسترس قرار دهد.

  • The facility is handicapped-accesible, with a ramp leading to the entrance.


    این تسهیلات برای معلولان قابل دسترسی است و دارای رمپ منتهی به ورودی است.

  • The stadium currently has 90 wheelchair-accessible seats.


    این استادیوم در حال حاضر دارای 90 صندلی برای ویلچر است.

  • Computer-accessible medical records avoid paper waste and save time.


    سوابق پزشکی قابل دسترسی با رایانه از هدر رفتن کاغذ جلوگیری می کند و در زمان صرفه جویی می کند.

  • The device has two front-accessible USB ports.


    این دستگاه دارای دو پورت USB قابل دسترسی از جلو است.

  • The island is accessible only by ferry.


    دسترسی به جزیره فقط با کشتی امکان پذیر است.

  • Public areas and buildings are now more accessible to people with disabilities.


    مکان ها و ساختمان های عمومی اکنون برای افراد دارای معلولیت در دسترس تر است.

  • By using more illustrations, he made the magazine more accessible to the public (= easier to understand).


    او با استفاده از تصاویر بیشتر، مجله را در دسترس عموم قرار داد (= درک آسانتر).

  • The website is accessible to all users.


    وب سایت برای همه کاربران قابل دسترسی است.

  • The studios are fully accessible to people with disabilities.


    استودیوها به طور کامل برای افراد دارای معلولیت قابل دسترسی است.

  • Our building is wheelchair accessible.


    ساختمان ما با ویلچر قابل دسترسی است.

  • to be accessible by car/road/public transport


    با ماشین / جاده / حمل و نقل عمومی قابل دسترسی باشد

synonyms - مترادف

  • در دسترس

  • attainable


    قابل دستیابی

  • obtainable


    دستی

  • handy


    باز کن

  • acquirable


    قابل دسترسی


  • راحت

  • approachable


    آینده

  • convenient


    قابل خرید

  • forthcoming


    آماده

  • procurable


    شدنی


  • قابل دریافت

  • feasible


    قابل استخدام

  • gettable


    ارایه شده

  • employable


    ممکن است

  • getatable


    حاضر

  • offered


    عمومی


  • realisableUK


  • قابل تحقق ایالات متحده


  • قابل ایمن شدن

  • realisableUK


    نامحدود

  • realizableUS


    قابل چنگ زدن

  • securable


    قابل مدیریت

  • unrestricted


    قابل استفاده

  • achievable


    قابل استفاده انگلستان

  • graspable


    utilizableUS

  • manageable


    روی دست

  • usable


    در دست

  • utilisableUK


  • utilizableUS




antonyms - متضاد
  • inaccessible


    غیر قابل دسترس

  • unavailable


    غیر قابل دسترسی

  • unobtainable


    دست نیافتنی

  • unreachable


    غیر قابل لمس

  • unattainable


    پنهان شده است

  • untouchable


    محصور

  • hidden


    ترشح می شود

  • restricted


    نامناسب

  • secreted


    محدود

  • inconvenient


    غیر قابل تحقق


  • خارج از دسترس

  • ungettable


    غیر مفید

  • unrealizable


    از راه دور

  • out-of-reach


    دور

  • unhandy


    خیلی دور


  • نارس

  • far


    غایب


  • در دسترس نیست

  • unripe


    بی دست و پا - به شکلی نامناسب

  • absent


    بلا استفاده


  • متلاطم

  • awkward


    سخت

  • faraway


    درهم ریختن

  • useless


    دست و پا چلفتی

  • bumbling


    ناخوشایند


  • از سر راه

  • bungling


  • clumsy


  • inconveniently



لغت پیشنهادی

aroma

لغت پیشنهادی

past

لغت پیشنهادی

histories