bump
bump - دست انداز
verb - فعل
UK :
US :
ضربه زدن یا ضربه زدن به چیزی
بالا و پایین رفتن در حین حرکت به جلو، به خصوص در وسیله نقلیه
هل دادن یا کشیدن چیزی به جایی به صورت نامنظم یا ناپایدار
to move someone or something into a different class or group or to remove them from a class or group altogether
انتقال شخص یا چیزی به کلاس یا گروه دیگری، یا حذف کردن آنها از یک کلاس یا گروه به طور کلی
برای انتقال یک برنامه رادیویی یا تلویزیونی به زمان دیگری
ناحیهای از پوست که به دلیل ضربه زدن به چیزی بالا آمده است
یک ناحیه برجسته کوچک روی یک سطح
صدا یا حرکت ناگهانی چیزی که به سطح سخت برخورد می کند
تصادف کوچکی که در آن ماشین شما به چیزی برخورد می کند اما آسیبی به شما وارد نمی شود
با زور به چیزی ضربه زدن
برای صدمه زدن به بخشی از بدن خود با ضربه زدن به چیزی سخت
to travel usually in a vehicle in an uncomfortable way because the surface you are moving over is rough
برای سفر، معمولاً با وسیله نقلیه، به روشی ناخوشایند، زیرا سطحی که روی آن حرکت می کنید ناهموار است
حذف کسی یا چیزی از یک موقعیت خاص، گاهی اوقات به موقعیتی دیگر
to refuse to let someone fly on a plane on which they have booked a seat and put them on a different flight or to move a passenger to a different type of seat
امتناع از اجازه دادن به کسی که در هواپیمایی که در آن صندلی رزرو کرده است پرواز کند و او را به پرواز دیگری بفرستد یا مسافر را به نوع دیگری از صندلی منتقل کند.
to add something to an old thread (= a series of messages and replies) on an online message board so that it moves up to the top and people notice it and start replying to it again
برای افزودن چیزی به یک رشته قدیمی (= مجموعهای از پیامها و پاسخها) در یک تابلوی پیام آنلاین به طوری که به بالای صفحه حرکت کند و مردم متوجه آن شوند و دوباره شروع به پاسخ دادن به آن کنند.
چیزی را زیاد کردن
یک ناحیه گرد و برجسته روی یک سطح یا روی بدن
صدای افتادن چیزی روی زمین
تصادف با خودرو، به خصوص تصادفی که جدی نیست
افزایش در چیزی
یک منطقه برجسته روی یک سطح
ضربه زدن به چیزی یا کسی، esp. تصادفی
جابجایی کسی یا چیزی از یک مکان، رتبه یا شغل
دنبالش می دوم و در عجله ام با مردم برخورد می کنم.
پای راستش به ترمز دستی برخورد کرد.
اما در اینجا من اکنون گیر کرده ام و در صورت برخورد با او نمی توانم بیرون بروم.
This does not mean you have to excuse a child who hits another child who accidentally bumped into him.
این بدان معنا نیست که شما باید کودکی را که به کودک دیگری که تصادفاً با او برخورد کرده است، بهانه کنید.
Luckily, as they returned to Cockroach, Wednesday's dormitory, they bumped into Matron who was fixing her motorbike.
خوشبختانه، وقتی به سوسک، خوابگاه چهارشنبه برگشتند، به ماترون برخورد کردند که داشت موتورش را تعمیر می کرد.
با باربرهایی برخورد کردم که سبدهایی روی شانه هایشان حمل می کردند.
یک روز صبح در راه خروج از محوطه، با سارا برخورد کردم.
او یک نوع راه رفتن کنجکاو زانویی داشت که به نظر می رسید او را همیشه با چیزهایی برخورد می کرد.
در تاریکی به یک صندلی برخورد کردم.
ماشین به حاشیه برخورد کرد.
مواظب باشید هنگام ایستادن سر خود را به پرتو برخورد نکنید.
جیپ در امتداد مسیر خاکی برخورد کرد.
ماشین به آرامی به سمت پایین حرکت کرد.
او وارد مترو شد و کیف هایش را از پله ها پایین آورد.
شرکت هواپیمایی عذرخواهی کرد و ما را به فرست کلاس رساند.
اگر به دلیل رزرو بیش از حد از خط هوایی خارج شوید، مستحق دریافت غرامت هستید.
مربی به او گفت که از خدمه ضربه خورده است.
پسربچه با یک ماشین تندرو تصادف کرد.
یک نفر سوراخی به دیوار زده بود.
بچه با قاشقش روی میز می کوبد.
کشتی با سنگ برخورد کرد.
خیلی دیر ترمز کردم و به ماشین جلویی کوبیدم.
وقتی رفتم به گوشه میز برخوردم.
دنبالش دویدم و در عجله به مردم برخورد کردم.
سرم را به چهارچوب در زدم.
هنگامی که در حال بالا رفتن از استخر بود با زانویش برخورد کرد.
قایق آنها از کنار ما بالا آمد و با قایق ما برخورد کرد.
کودکان نوپا همیشه روی زمین می افتند و سر خود را به هم می کوبند.
به سینی او برخورد کرد و غذا را به دامان او کوبید.
وقتی ایستادم سرم را به قفسه زدم.
با ماشینمان در امتداد جاده خاکی برخورد کردیم و به صندلی هایمان چسبیدیم.
ته قایق روی صخره مرجانی برخورد می کرد.
او بد بازی می کرد و از تیم حذف شد.
این فیلمها ممکن است خیلی دوست داشته شوند، اما هرگز کازابلانکا یا شهروند کین را از فهرست فیلمهای کلاسیک حذف نمیکنند.
These movies may be well loved but they're never going to bump Casablanca or Citizen Kane off the classic film lists.
این بازیکن 18 ساله از زمانی که تنیس رقابتی را آغاز کرده است، سایر بازیکنان را در رده بندی پایین آورده است.
The 18-year-old has been bumping other players down the rankings ever since he started in competitive tennis.
اگر از یک پرواز بیش از حد فروخته شده با شما برخورد کرد، مستحق دریافت غرامت هستید.
آنها پرسیدند که آیا مسافرانی مایل به برخورد هستند یا خیر.
اگر خوش شانس باشید ممکن است به کلاس تجاری برگردید.
اصابت
در زدن
ضربه
bang
انفجار
ram
رم
تصادف در
تأثیر
slam
ضربه زدن
smash
درهم کوبیدن
bash
ضربه شدید
collide
برخورد
impinge
برخورد کردن
swipe
کش رفتن
thud
ضربت
butt
لب به لب
carom
کاروم
پوند
thump
thwack
thwack
ولوپ کردن
wallop
ضربت زدن
whack
جعبه
بند
bunt
کف زدن
clap
تق تق
clatter
ترک
شیشه
jar
تکان دادن
jostle
بو
smack
برخورد با
collide with
تصادف به