addition

base info - اطلاعات اولیه

addition - علاوه بر این

noun - اسم

/əˈdɪʃn/

UK :

/əˈdɪʃn/

US :

family - خانواده
additive
افزودنی
added
اضافه
add
اضافه کردن
additionally
علاوه بر این
google image
نتیجه جستجوی لغت [addition] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • All of these technologies are fairly recent additions.


    همه این فناوری‌ها به تازگی اضافه شده‌اند.

  • the latest addition to our range of cars


    جدیدترین محصول اضافه شده به طیف خودروهای ما


  • این یک افزوده خوشایند به ادبیات تاریخ هنر غرب است.

  • Add salt tasting with every addition.


    نمک را اضافه کنید، با هر افزودن مزه کنید.

  • Pasta's basic ingredients are flour and water sometimes with the addition of eggs or oil.


    مواد اولیه ماکارونی آرد و آب است، گاهی اوقات با اضافه کردن تخم مرغ یا روغن.

  • architects who specialize in home additions


    معمارانی که در اضافات خانه تخصص دارند

  • The addition should match the architecture of the house.


    اضافه شده باید با معماری خانه مطابقت داشته باشد.

  • children learning addition and subtraction


    کودکان جمع و تفریق را یاد می گیرند

  • In addition to these arrangements, extra ambulances will be on duty until midnight.


    علاوه بر این تمهیدات، آمبولانس های اضافی نیز تا نیمه های شب در حال انجام وظیفه خواهند بود.

  • There is, in addition one further point to make.


    علاوه بر این، یک نکته دیگر نیز وجود دارد.

  • an addition to the family (= another child)


    افزودنی به خانواده (= فرزند دیگر)

  • last minute additions to the government’s package of proposals


    اضافات لحظه آخری به بسته پیشنهادی دولت

  • We have made several additions to the collection recently.


    اخیراً چندین مورد به مجموعه اضافه شده است.

  • a 22 000-square-foot addition designed by a Japanese architect


    افزودنی به مساحت 22000 فوت مربع که توسط یک معمار ژاپنی طراحی شده است

  • a family-room addition to his home


    یک اتاق خانوادگی به خانه اش

  • He worked it out through simple addition.


    او آن را با اضافه کردن ساده حل کرد.

  • She can do addition but she hasn't learned subtraction yet.


    او می تواند جمع انجام دهد، اما هنوز تفریق را یاد نگرفته است.

  • Bilingual children do better in IQ tests than children who speak only one language. In addition/What is more they seem to find it easier to learn third or even fourth languages.


    کودکان دو زبانه در تست های هوش بهتر از کودکانی که تنها به یک زبان صحبت می کنند، عمل می کنند. علاوه بر این، به نظر می رسد یادگیری زبان های سوم یا حتی چهارم برای آنها آسان تر است.

  • Learning another language not only improves children’s job prospects in later life but also boosts their self-esteem.


    یادگیری زبان دیگر نه تنها آینده شغلی کودکان را در زندگی بعدی بهبود می بخشد، بلکه عزت نفس آنها را نیز افزایش می دهد.

  • Teaching children a second language improves their job prospects in later life. Other benefits include increased self-esteem and greater tolerance of other cultures.


    آموزش زبان دوم به کودکان، آینده شغلی آنها را در زندگی بعدی بهبود می بخشد. از دیگر مزایای آن می توان به افزایش عزت نفس و تحمل بیشتر فرهنگ های دیگر اشاره کرد.

  • Another/One further/One additional reason for encouraging bilingual education is that it boosts children’s self-esteem.


    یکی دیگر/یکی دیگر/یکی دیگر از دلایل تشویق آموزش دوزبانه این است که عزت نفس کودکان را افزایش می دهد.

  • Studies suggest that bilingual children find it easier to learn additional languages. There is, moreover increasing evidence that bilingual children perform better across a range of school subjects, not just foreign languages.


    مطالعات نشان می دهد که کودکان دوزبانه یادگیری زبان های اضافی را آسان تر می کنند. علاوه بر این، شواهد فزاینده ای وجود دارد که نشان می دهد کودکان دوزبانه در طیف وسیعی از دروس مدرسه، نه فقط در زبان های خارجی، عملکرد بهتری دارند.

  • His claim that children find bilingual education confusing is based on very little evidence. Moreover the evidence he does provide is seriously flawed.


    ادعای او مبنی بر اینکه کودکان آموزش دوزبانه را گیج کننده می دانند مبتنی بر شواهد بسیار کمی است. علاوه بر این، شواهدی که او ارائه می کند به شدت ناقص است.

  • Research has shown that first-language development is not impeded by exposure to a second language. Furthermore there is no evidence to support the claim that children find bilingual education confusing.


    تحقیقات نشان داده است که قرار گرفتن در معرض زبان دوم مانع رشد زبان اول نمی شود. علاوه بر این، هیچ مدرکی برای حمایت از این ادعا وجود ندارد که کودکان آموزش دوزبانه را گیج کننده می دانند.

  • Twice a week the children are tested in basic mathematical skills such as addition (= calculating the total of different numbers put together) and subtraction.


    هفته ای دو بار از بچه ها در مهارت های ریاضی پایه مانند جمع (= محاسبه مجموع اعداد مختلف در کنار هم) و تفریق آزمایش می شود.

  • In addition to his apartment in Manhattan, he has a villa in Italy and a castle in Scotland.


    او علاوه بر آپارتمانش در منهتن، یک ویلا در ایتالیا و یک قلعه در اسکاتلند دارد.

  • He admits tofu is a useful addition to the range of meat-alternatives on offer.


    او اذعان می کند که توفو یک افزودنی مفید برای طیف وسیعی از جایگزین های گوشت است.

  • I have many exotic plants in my collection and passiflora or passionflower is my latest addition.


    من بسیاری از گیاهان عجیب و غریب در مجموعه خود دارم و پاسی فلورا یا گل ساعتی آخرین افزوده من است.


  • یک منشی جدید می تواند خوش آمدید.

  • We have had several new additions to the family recently (= new babies).


    ما اخیراً چندین عضو جدید به خانواده داشته ایم (= نوزادان جدید).

  • Most working environments are improved by the addition of (= by adding) a few plants and pictures.


    بیشتر محیط های کاری با افزودن (= با افزودن) چند گیاه و عکس بهبود می یابند.

synonyms - مترادف
  • adding


    اضافه كردن

  • inclusion


    شمول


  • معرفی

  • incorporation


    الحاق

  • implant


    ایمپلنت

  • injection


    تزریق

  • insertion


    درج

  • installation


    نصب و راه اندازی

  • installing


    نصب کردن


  • موسسه، نهاد

  • introducing


    پیوست

  • attachment


    استقرار


  • القاء

  • induction


    ادغام

  • infusion


    درون یابی

  • integration


    مکمل

  • interpolation


    پذیرش

  • supplement


    چسباندن

  • admittance


    افزونه

  • affixing


    هجوم


  • درج کنید

  • influx


    انضمام

  • insert


    مناسب

  • annexation


    اسکان

  • fitting


    قرار دادن

  • lodging


    ترکیبی

  • placing


    ورود

  • putting





antonyms - متضاد
  • removal


    حذف

  • omission


    اخراج

  • dismissal


    محرومیت

  • exclusion


    رهایی

  • riddance


    تبعید

  • banishment


    منها کردن

  • subtraction


    کسر

  • deduction


    دور انداختن

  • discarding


    دسترس

  • disposal


    دامپینگ

  • dumping


    قراضه کردن

  • scrapping


    فاصله گرفتن

  • taking away


    بیرون انداختن

  • throwing away


    برداشت از حساب

  • throwing out


  • withdrawal


لغت پیشنهادی

birdie

لغت پیشنهادی

audiology

لغت پیشنهادی

method