advise

base info - اطلاعات اولیه

advise - توصیه

verb - فعل

/ədˈvaɪz/

UK :

/ədˈvaɪz/

US :

family - خانواده
advice
مشاوره
adviser
مشاور
advisor
توصیه پذیری
advisability
قابل توصیه
advisable
غیر قابل توصیه
inadvisable
مشاوره ای
advisory
توصیه شده
advisedly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [advise] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • من به شدت توصیه می کنم که خودتان بیرون نروید.

  • They advised me against visiting the troubled south of the country.


    آنها به من توصیه کردند که از دیدن مناطق ناآرام جنوب کشور خودداری کنم.

  • The Foreign Office is advising Britons against all non-essential travel to the region.


    وزارت امور خارجه به بریتانیایی ها توصیه می کند از هرگونه سفر غیرضروری به منطقه خودداری کنند.

  • They advised against the use of military force.


    آنها توصیه کردند از استفاده از نیروی نظامی خودداری کنند.

  • Her mother was away and couldn't advise her.


    مادرش دور بود و نمی توانست او را نصیحت کند.

  • I'd advise extreme caution.


    من توصیه می کنم احتیاط شدید.

  • ‘Get there early,’ she advised (them).


    او (آنها) توصیه کرد: «زود به آنجا بروید».

  • Police are advising people to stay at home.


    پلیس به مردم توصیه می کند در خانه بمانند.

  • Doctors advised the patient to have surgery.


    پزشکان به بیمار توصیه کردند که جراحی کند.

  • I'd advise you not to tell him.


    من به شما توصیه می کنم به او نگویید.

  • Solicitors advised their clients to contact their local councillors.


    وکلا به مشتریان خود توصیه کردند که با مشاوران محلی خود تماس بگیرند.

  • They advise that a passport be carried with you at all times.


    آنها توصیه می کنند که همیشه گذرنامه همراه داشته باشید.

  • They advise that a passport should be carried with you at all times.


    آنها توصیه می کنند که گذرنامه باید همیشه همراه خود داشته باشید.

  • It is strongly advised that you take out insurance.


    اکیداً توصیه می شود که بیمه نامه بگیرید.

  • I'd advise buying your tickets well in advance if you want to travel in August.


    اگر می خواهید در ماه آگوست سفر کنید، توصیه می کنم بلیط های خود را از قبل بخرید.

  • We employ an expert to advise on new technology.


    ما از یک متخصص برای مشاوره در مورد فناوری جدید استفاده می کنیم.

  • The nurse will advise about getting out of bed bathing, and diet.


    پرستار در مورد بلند شدن از رختخواب، حمام کردن و رژیم غذایی توصیه می کند.

  • She advises the government on environmental issues.


    او به دولت در مورد مسائل زیست محیطی مشاوره می دهد.

  • They can advise customers about safely using and storing pesticides.


    آنها می توانند به مشتریان در مورد استفاده و نگهداری ایمن آفت کش ها توصیه کنند.

  • The pharmacist will advise which medicines are safe to take.


    داروساز توصیه می کند که کدام داروها بی خطر هستند.


  • وکیل شما می تواند به شما توصیه کند که آیا اقدامی انجام دهید یا خیر.


  • لطفا در مورد هر گونه تغییر آدرس به ما اطلاع دهید.


  • مشاوره دادن به کسی در مورد حقوق/وضعیتشان

  • You will be advised of the outcome of your application.


    از نتیجه درخواست خود مطلع خواهید شد.

  • Please keep me advised of new developments in this case.


    لطفاً مرا در مورد تحولات جدید در این مورد آگاه کنید.


  • بعداً با شما تماس خواهم گرفت تا به شما توصیه کنم که چه زمانی بیایید.

  • I regret to advise you that the course is now full.


    با عرض پوزش به شما توصیه می کنم که دوره در حال حاضر پر شده است.

  • We’d recommend you to book your flight early.


    ما به شما توصیه می کنیم پرواز خود را زودتر رزرو کنید.

  • a recommended price of $50


    قیمت پیشنهادی 50 دلار

  • I’d advise you not to tell him.


    این گروه از استفاده از خشونت حمایت نمی کند.

  • The group does not advocate the use of violence.


synonyms - مترادف
  • counsel


    مشاوره

  • instruct


    دستور دادن


  • مستقیم


  • راهنما


  • آموزش


  • آموزش دهید


  • قطار - تعلیم دادن


  • مربی


  • نفوذ

  • mentor


    مرشد

  • tutor


    معلم خصوصی

  • illuminate


    روشن کردن


  • رهبری


  • نشان می دهد

  • caution


    احتیاط

  • preach


    موعظه


  • آماده کردن

  • steer


    هدایت کردن


  • مشاوره بده

  • give counsel


    مشاوره بدهد

  • give counselling


    جهت دادن


  • راهنمایی کند

  • give guidance


    ادرس دادن

  • give directions


    راهنمایی کنید

  • give hints


    دستور بدهد


  • اشاره گر بدهید

  • give pointers


    به کسی راهنمایی بده

  • give someone tips


    توصیه هایی ارائه کنید

  • make recommendations


    نظرات ارائه دهید

  • offer opinions


    پیشنهادات ارائه دهید

  • offer suggestions


antonyms - متضاد
  • betray


    خیانت کردن

  • deceive


    فریب دادن

  • delude


    توهم

  • disapprove


    رد کردن

  • discourage


    دلسرد کردن

  • dissuade


    منصرف کردن

  • fool


    احمق

  • lie


    دروغ

  • neglect


    بی توجهی


  • تظاهر کن


  • متوقف کردن


  • فوت و فن


  • ساکت باش


  • راز رو نگه دار

لغت پیشنهادی

breve

لغت پیشنهادی

bedlam

لغت پیشنهادی

azure