spirit
spirit - روح
noun - اسم
UK :
US :
ویژگیهایی که باعث میشود کسی آنطور که زندگی میکند زندگی کند و او را از دیگران متمایز کند
the part of someone that you cannot see that consists of the qualities that make up their character which many people believe continues to live after the person has died
بخشی از کسی که نمی توانید آن را ببینید، که شامل ویژگی هایی است که شخصیت او را تشکیل می دهد، که بسیاری از مردم معتقدند پس از مرگ فرد به زندگی خود ادامه می دهد.
a creature without a physical body that some people believe exists, such as an angel or a dead person who has returned to this world and has strange or magical powers
موجودی بدون بدن فیزیکی که برخی معتقدند وجود دارد، مانند فرشته یا مرده ای که به این دنیا بازگشته و دارای قدرت های عجیب یا جادویی است.
شجاعت، انرژی و اراده - برای نشان دادن تایید استفاده می شود
نگرشی که نسبت به چیزی دارید یا زمانی که مشغول انجام کاری هستید
the set of ideas, beliefs, feelings etc that are typical of a particular period in history a place or a group of people
مجموعه ای از ایده ها، باورها، احساسات و غیره که برای یک دوره خاص در تاریخ، یک مکان یا گروهی از مردم مشخص است.
the meaning or qualities that someone intended something to have especially the meaning that a law or rule was intended to have
معنی یا ویژگی هایی که کسی می خواست چیزی داشته باشد، به ویژه معنایی که یک قانون یا قاعده در نظر گرفته شده بود
یک نوشیدنی الکلی قوی مانند ویسکی یا براندی
مایعی مانند الکل که برای تمیز کردن استفاده می شود
a US spacecraft that landed on Mars in 2004. It moved around the surface of Mars to find signs of water take samples of soil and take photographs.
یک فضاپیمای آمریکایی که در سال 2004 بر روی مریخ فرود آمد. این فضاپیما در اطراف سطح مریخ حرکت کرد تا نشانه هایی از آب پیدا کند، از خاک نمونه برداری کند و عکس بگیرد.
a particular way of thinking feeling or behaving, especially a way that is typical of a particular group of people an activity a time or a place
شیوه خاصی از تفکر، احساس یا رفتار، به ویژه روشی که برای یک گروه خاص از افراد، یک فعالیت، یک زمان یا یک مکان خاص است.
احساسی که یک فرد دارد
the principle that a law rule etc. was created to make stronger, rather than the particular things it says you must or must not do
این اصل که یک قانون، قاعده و غیره برای قویتر کردن ایجاد شده است، نه چیزهای خاصی که میگوید باید یا نباید انجام دهید.
برای نشان دادن اشتیاق و لذت
برای تأیید یا تشویق نگرش (= طرز فکر) یا عمل مثبت کسی استفاده می شود
the characteristics of a person that are considered as being separate from the body and that many religions believe continue to exist after the body dies
ویژگی های یک فرد که جدا از بدن در نظر گرفته می شود و بسیاری از ادیان معتقدند پس از مرگ بدن همچنان وجود دارد.
the form of a dead person similar to a ghost or the feeling that a dead person is present although you cannot see them
شکل یک مرده، شبیه به یک روح، یا احساس اینکه یک مرده در آن حضور دارد، اگرچه شما نمی توانید آنها را ببینید.
اشتیاق، انرژی یا شجاعت
یک نوشیدنی الکلی قوی
برخی از انواع الکل مایعات الکلی هستند که به ویژه برای تمیز کردن، مخلوط کردن با رنگ و غیره استفاده می شوند.
مخفیانه کسی یا چیزی را از مکانی خارج یا دور کردن
یک حالت ذهنی یا نگرش
the inner character of a person thought of as different from the material person we can see and touch
شخصیت درونی یک شخص، متفاوت از شخص مادی که می توانیم ببینیم و لمس کنیم
روح نیز چیزی است که می توان آن را احساس کرد اما دیده نمی شود، شبیه به یک روح.
اشتیاق و انرژی
مخفیانه حرکت دادن کسی یا چیزی
من مطمئن هستم که با توجه به روحیه بزرگ جامعه در اینجا، جمع آوری کنندگان پول تسلیم نخواهند شد.
پدربزرگ و مادربزرگ من برای محافظت از خود در برابر ارواح شیطانی، طلسم می پوشیدند.
ترقه ها برای ترساندن ارواح شیطانی روشن می شوند.
او هرگز به فکر تسلیم شدن نبود. همه روحیه مبارزی او را تحسین می کردند.
این استقبال پر شور روحیه خوب شاهزاده خانم را بازگرداند.
شما قدرت روح انسان را برای غلبه بر مشکلات دست کم می گیرید.
یوگا به معنای اتحاد بدن، ذهن و روح است.
داشتن روحیه بالا/پایین
همه آنها هنگام حرکت روحیه خوبی داشتند.
شما باید سعی کنید روحیه خود را حفظ کنید (= شاد بمانید).
ترانه ای که هرگز نمی تواند روحیه ام را بالا ببرد
روحیه ام به خاطر این که همه چیز را از نو شروع کنم، تضعیف شد.
یک روح شجاع
ارواح خویشاوند (= افرادی که چیزهای مشابه شما را دوست دارند)
پیتر بازی خوبی داشت و روحیه واقعی خود را نشان داد.
آزادی او را گرفتند و روحش را شکستند.
اگرچه تیم شکست خورد، اما با روحیه فوق العاده ای بازی کرد.
روحیه اجتماعی زیادی در اینجا وجود ندارد.
مقامات روحیه همکاری کارگروه مشترک را ستوده اند.
این نمایشگاه روح عصر/زمان را به تصویر می کشد.
ما با روحیه اشتباه به موقعیت نزدیک شدیم.
'باشه تلاشم را می کنم'. «این روحیه (= نگرش درست).»
مهمانی به خوبی پیش رفت زیرا همه وارد روحیه امور شدند.
من سعی می کنم به روح فصل تعطیلات وارد شوم.
از روح اطاعت کنید نه حرف (= معنای مضیق الفاظ) شریعت.
او مرده است، اما روحش زنده است.
اعتقاد بر این بود که مردم می توانند توسط ارواح شیطانی تسخیر شوند.
پیامی از دنیای ارواح
من ویسکی یا براندی یا هیچ الکل دیگری نمیخورم.
اگر روح مرا تحریک کند، امروز عصر برای دویدن می روم.
اگر روحیه شما را تحریک کرد، به خیریه کمک مالی کنید.
من از لحاظ روحی با شما خواهم بود (= در مورد شما فکر می کنم، اما از نظر جسمی با شما نیستم).
هوای آفتابی کمی روحیه ام را بالا برد.
این گواهی بر پیروزی روح انسان است.
او گرما و سخاوت روح را تراوش می کند.
شفای جسم، ذهن و روح
backbone
ستون فقرات
شجاعت
fortitude
صلابت
وضوح
برطرف کردن
determination
عزم
guts
دل و روده
راندن
gameness
بازی بازی
grit
شن
spunk
بدجنس
استحکام - قدرت
اراده
boldness
جسارت
braveness
محکومیت
bravery
فداکاری
انگیزه
courageousness
عصب
dedication
ماندگاری
mettle
چیدن
دلاوری
مصمم بودن
persistence
valorUS
pluck
valourUK
pluckiness
vigorUS
resoluteness
vigourUK
spine
valorUS
valourUK
vigorUS
vigourUK
apathy
بی تفاوتی
بودن
cowardice
بزدلی
discouragement
دلسردی
dullness
کسلی
ترس
idleness
بیکاری، تنبلی
inactivity
عدم فعالیت
indifference
بی حالی
lethargy
ناتوانی
powerlessness
واقعیت
ترسو بودن
timidity
ضعف
weakness
تنبلی
laziness
سستی
listlessness
تلاطم
sluggishness
بی جانی
torpidity
انرژی
lifelessness
اینرسی
enervation
نا امیدی
inertia
بی علاقگی
dispiritedness
خنکی
disinterest
بی کفایتی
indolence
اخم
coolness
کسالت
incompetence
عجز
torpor
انفعال
languor
عدم تحمل
inability
passivity
impassivity