throw
throw - پرت كردن
verb - فعل
UK :
US :
to make an object such as a ball move quickly through the air by pushing your hand forward quickly and letting the object go
با فشار دادن سریع دست به جلو و رها کردن جسم، جسمی مانند توپ را به سرعت در هوا حرکت دهید
به سرعت و بی دقت چیزی را در جایی قرار دادن
فشار دادن به کسی یا چیزی به شدت و با خشونت
تا حریف خود را در ورزشی که در آن مبارزه می کنید به زمین بیفتد
اگر اسبی سوار خود را پرتاب کند، آنها را بر زمین می اندازد
به طور ناگهانی و سریع دست ها، بازوها، سر و غیره خود را به یک موقعیت جدید حرکت دهید
تا کسی احساس سردرگمی کند
کاری کنید که چیزی مانند توپ یا سنگ با استفاده از دست خود به سرعت در هوا حرکت کند
پرتاب کردن چیزی، به خصوص به روشی بی دقت و بدون تلاش زیاد
پرتاب کردن چیزی با قدرت زیاد
to angrily throw something somewhere with a lot of force or to carelessly throw something somewhere because you have very little time
با عصبانیت چیزی را با قدرت زیاد به جایی پرت کنی یا بی احتیاطی چیزی را به جایی پرت کنی چون زمان بسیار کمی داری
پرتاب کردن چیزی سنگین با تلاش زیاد
پرتاب کردن چیزی به هوا روی کسی یا چیزی
تا توپ را به یکی دیگر از اعضای تیم خود پرتاب کنید
برای پرتاب توپ به سمت خمیر در یک بازی بیسبال
برای پرتاب توپ به سمت شخصی که در بازی کریکت در حال ضربه زدن است
عملی که در آن کسی چیزی را پرتاب می کند
عملی که در آن شخصی در یک بازی تاس می اندازد
یک تکه پارچه بزرگ که روی صندلی میگذارید تا آن را بپوشانید و جذاب به نظر برسد
تلاش برای حل یک مشکل با صرف پول زیاد، بدون اینکه واقعاً به مشکل فکر کنید
هدر دادن پول با صرف آن برای چیزی که قبلاً شکست خورده است
فرستادن چیزی در هوا با نیرو، به خصوص با حرکت ناگهانی بازو
سریع یا ناگهانی نگاه کردن
باعث حرکت یا عمل سریع یا بی دقتی شود
گیج کردن یا شوکه کردن کسی یا ایجاد مشکل برای او
باز کردن چیزی که بسته بود، معمولاً ناگهانی و کامل
اجازه دادن به افراد برای ورود یا مشارکت در یک رویداد
برای برگزاری یک مهمانی
برای تجربه و نشان دادن احساس شدید خشم، به خصوص به طور ناگهانی
برای شکل دادن به خاک رس روی میز گرد مخصوصی که می چرخد
عمل پرتاب چیزی
Practise throwing and catching.
پرتاب کردن و گرفتن را تمرین کنید.
آنها رقابت داشتند تا ببینند چه کسی می تواند دورتر را پرتاب کند.
چه کسی آن سنگ را پرتاب کرد؟
از پرتاب سنگ به پنجره دست بردارید!
او توپ را بالا انداخت و دوباره آن را گرفت.
توپ را داخل بوته ها انداخت و سگ دوید تا آن را بیاورد.
سه نارنجک به داخل راهرو پرتاب شد.
دو بمب بنزینی از جلو پنجره پرتاب شده بود.
آن را به سوی او پرتاب نکنید. به او بده!
میشه اون حوله رو برام پرت کنی؟
فقط کیفت را آن طرف پایین بیانداز.
کلیدها را به طور معمولی روی میز انداخت.
یک پتو روی تخت انداخته شد.
چند تا پوشه برداشتم و شروع کردم به ریختن وسایل داخلشون.
قایق روی صخره ها پرتاب شد.
دریا انواع زباله ها را در ساحل پرتاب می کند.
آنها بر اثر برخورد به زمین پرتاب شدند.
او را دستگیر کردند و به زندان انداختند (= به زندان فرستادند).
او تهدید کرد که اگر فریاد بزند او را در رودخانه خواهد انداخت.
پنجره ها را باز کردم تا دود بیرون برود.
او درهای دوتایی را با یک حرکت نمایشی باز کرد.
Miraculously he was thrown clear (= out of the vehicle when it crashed) and suffered nothing more than severe bruising.
او به طور معجزه آسایی پرتاب شد (= به بیرون از وسیله نقلیه هنگام تصادف) و چیزی جز کبودی شدید متحمل نشد.
سرش را عقب انداخت و از خنده غرش کرد.
دویدم و دستم را دورش انداختم.
جنی خودش را روی تخت پرت کرد.
فقط می خواستم خودم را در آغوشش بیندازم و گریه کنم.
در مسابقه دوم دو سوار پرتاب شدند (= از اسب هایشان).
صدها نفر از کار بیکار شدند.
آینده این پروژه در هاله ای از ابهام قرار گرفته است.
Everything was thrown into chaos.
همه چیز به آشوب کشیده شد.
با شنیدن این خبر دچار سردرگمی شدیم.
پرتاب کردن
fling
پرت کردن
hurl
قالب
دور انداختن
chuck
راه اندازی
گام صدا
بالا بردن
heave
لوب
lob
زنجیر
sling
منجنیق
catapult
خط تیره
dash
پروژه
ارسال
سوق دادن
propel
مستقیم
تلنگر
flick
وادار کردن
flip
گیره
impel
هدف
peg
کاسه
رگبار
بانگ
volley
وزوز
bung
تخلیه
buzz
آتش
discharge
تند زدن
اتاق زیر شیروانی
hurtle
پوست انداختن
loft
قرار دادن
pelt