convert
convert - تبدیل
verb - فعل
UK :
US :
to change something into a different form or to change something so that it can be used for a different purpose or in a different way
تغییر دادن چیزی به شکلی دیگر یا تغییر چیزی به گونه ای که بتوان از آن برای هدفی متفاوت یا به روشی دیگر استفاده کرد
to change into a different form or change into something that can be used for a different purpose or in a different way
تبدیل شدن به شکلی دیگر یا تبدیل شدن به چیزی که می تواند برای هدفی متفاوت یا به روشی متفاوت استفاده شود
متقاعد کردن کسی برای تغییر به دین دیگری
برای تغییر به دین دیگری
تغییر دادن به مجموعه ای متفاوت از ایده ها، اصول یا روش های انجام کاری
متقاعد کردن کسی برای تغییر به مجموعه ای از ایده ها، اصول یا روش های متفاوت برای انجام کاری
برای ایجاد تغییر در راگبی یا فوتبال آمریکایی
کسی که متقاعد شده است که باورهای خود را تغییر دهد و دین یا عقیده خاصی را بپذیرد
تغییر دادن یا تغییر دادن چیزی از چیزی به چیز دیگر
(باعث کردن چیزی یا کسی برای) تغییر شکل یا شخصیت
تغییر دین، عقیده، عقیده و غیره جدید یا وادار کردن کسی به این کار
در ورزش، برای کسب امتیاز اضافی مانند تبدیل، پرتاب آزاد یا ضربه پنالتی
کسی که باورها، عادات یا روش زندگی خود را تغییر می دهد
تغییر شخصیت، ظاهر یا عملکرد چیزی
کسی که به چیزی گرویده است، متقاعد می شود که ترجیحات یا باورهای جدید را بپذیرد
کسی که دین یا عقیده جدیدی را می پذیرد
برای تغییر از یک نوع سیستم یا سازمان به نوع دیگر یا مجبور کردن چیزی به این کار
برای مبادله یک نوع ارز، سهم و غیره با دیگری
برای تغییر داده های رایانه به گونه ای که بتوان آنها را توسط یک برنامه نرم افزاری دیگر خواند
In 1983, the district converted all its junior high schools to schools of choice doing away with assignment by zone.
در سال 1983، منطقه تمام دبیرستانهای راهنمایی خود را به مدارس انتخابی تبدیل کرد و تکالیف بر اساس منطقه را حذف کرد.
یک شرکت سوئیسی راهی برای تبدیل فضولات حیوانات به سوخت پیدا کرده است.
نگرانی در مورد روش های بی رحمانه کشاورزی او را به گیاهخواری تبدیل کرد.
The previously existing subduction zone is converted into a suture zone marking where the two continents are welded together.
منطقه فرورانش قبلی به یک ناحیه بخیه تبدیل می شود که در آن دو قاره به هم جوش داده می شوند.
مشکل از زمانی شروع شد که من 4*2 خود را به 4*4 تبدیل کردم.
ما زیرزمین را تغییر داده ایم تا به بچه ها فضای بیشتری برای بازی بدهیم.
The berries are then warmed over slowly burning peat fires until they sprout, a development that converts their starches into sugars.
سپس توت ها روی آتش ذغال سنگ نارس که به آرامی می سوزند گرم می شوند تا زمانی که جوانه بزنند، رشدی که نشاسته آنها را به قند تبدیل می کند.
There have been other setbacks-like 160,247 hectares of farmland converted to industrial residential or commercial uses.
160247 هکتار از زمینهای کشاورزی که به کاربریهای صنعتی، مسکونی یا تجاری تبدیل شدهاند، مشکلات دیگری نیز داشتهاند.
The Kings, who were 0 for 3 on the power play against Chicago, converted two of four man advantages.
کینگز که در بازی قدرتی مقابل شیکاگو 0 بر 3 بودند، دو امتیاز از چهار نفر را به گل تبدیل کردند.
این سیستم کامپیوتری کلمات تایپ شده را به گفتار تبدیل می کند.
آلفا یک برنامه مذهبی است که هدف آن تغییر زندگی شما است، نه اینکه شما را تبدیل کند.
You use these processes to convert your physical state from sleepy and unkempt to bright-eyed and bushy-tailed.
شما از این فرآیندها برای تبدیل حالت فیزیکی خود از حالت خواب آلود و نامرتب به چشمان روشن و دم پرپشت استفاده می کنید.
آنها فقط 9 ماه برای تبدیل ساختمان به طول انجامید.
باید مطمئن شوید که داده ها را به درستی تبدیل کرده اید.
میخانه یک انبار تبدیل شده است.
این هتل قرار است به خانه سالمندان تبدیل شود.
اگر دلارم را به یورو تبدیل کنم چه نرخی دریافت خواهم کرد؟
این سیستم سازگار با محیط زیست است زیرا گرمای هدر رفته به برق تبدیل می شود.
ژاپن در آن زمان هنوز در حال تغییر اقتصاد کشاورزی بود.
بسیاری از کشاورزان معمولی به تولیدات ارگانیک روی آورده اند.
گرمایش مرکزی نفت را به گاز تبدیل کرده ایم.
مبل که به تخت تبدیل می شود
در میوه ها، نشاسته به قند تبدیل می شود.
او 20 سال پیش از مذهب کاتولیک گروید.
او برای ازدواج با او به یهودیت گروید.
او از مسیحیت به اسلام گروید.
گروه های مسیحی انجیلی سعی کردند مردم محلی را از ادیان بومی خود تغییر دهند.
او به زودی به سوسیالیستی گروید.
مغولستان در اواخر قرن شانزدهم از شمنیسم به بودیسم تبدیل شد.
من به غذای ارگانیک تبدیل شده ام.
من قبلاً اپرا دوست نداشتم، اما شوهرم مرا تبدیل کرده است.
متوجه می شوم که ممکن است برای مسلمان شده موعظه کنم، اما فکر می کنم او زیباست.
آنها در یک آسیاب تبدیل شده زندگی می کنند.
برای تبدیل اوراق بهادار به سهام
نخست وزیر با این ایده موافق بود، اما هرگز نتوانست حزب را متحول کند.
من هرگز اپرا را دوست نداشتم، اما شما ممکن است مرا تبدیل کنید!
آیا می توانیم اتاق خواب کوچک را به حمام دوم تبدیل کنیم؟
فرمول تبدیل پوند به کیلوگرم چیست؟
او هنگام ازدواج به کاتولیک گروید (= شروع به اعتقاد به) کاتولیک کرد.
من قبلا از ورزش متنفر بودم، اما خواهرم مرا به آن تبدیل کرده است.
یک مسلمان مسیحی/بودایی
تبدیل به گیاهخواری/نان سبوس دار
برای صرفه جویی در هزینه، کوره نفت خود را به گاز تبدیل کردیم.
تبدیل
metamorphose
مسخ
تغییر دادن
transmute
تبدیل کردن
دور زدن
transfigure
تغییر شکل دادن
transmogrify
جابجا کردن
transpose
تغییر دهید
ترجمه کردن
کیمیا کردن
transubstantiate
جایگشت
alchemize
تعویض
permute
تبادل
سازماندهی مجدد انگلستان
interchange
سازماندهی مجدد ایالات متحده
reorganiseUK
تجدید نظر کنید
reorganizeUS
درست کردن
revise
جهش پیدا کند
تغییر
تغییر مکان
mutate
متفاوت
modify
تکامل یابد
سازگار شدن
بازسازی
بازنویسی
شکل
remodel
تغییر سبک
recast
بازسازی کنید
morph
restyle
reconstruct
نگاه داشتن
ترک کردن
حفظ
نگه دارید
ادامه هید
حفظ کردن
ادامه دادن با
uphold
ادامه دادن
ادامه بده
دست نخورده نگه دارید
keep going
حفظ به
keep intact
به
چوب با
کنسرو
حفظ کنند
conserve
صرفه جویی
ماندگار کردن
محافظت
perpetuate
طولانی کردن
حفاظت
prolong
قرار دادن
safeguard
ادامه بده با
تنها گذاشتن
همان را حفظ کن