percentage
percentage - درصد
noun - اسم
UK :
US :
درصد
مقداری که به گونه ای بیان می شود که گویی بخشی از مجموع 100 است
سهمی از سود
مبلغی که به عنوان بخشی از کل در نظر گرفته می شود که 100 است
افزایش، کاهش و غیره به عنوان بخشی از کل در نظر گرفته می شود که 100 است
مقداری از چیزی که اغلب به صورت عددی از 100 بیان می شود
an advantage
برتری
یک بهبود یا مزیت، به ویژه وقتی در مقابل احتمالات دیگر در نظر گرفته شود
بخشی از سود دریافتی توسط کسی که چیزی را می فروشد
In January, polls showed Dole was leading his nearest rival by 23 percentage points.
در ژانویه، نظرسنجی ها نشان داد که دول با 23 درصد از نزدیک ترین رقیب خود پیشتاز بود.
The section length occupied by the respective injury grades was expressed as a percentage of the total section length.
طول مقطع اشغال شده توسط درجات آسیب مربوطه به عنوان درصدی از طول کل بخش بیان شد.
به ازای هر کتابی که فروخته می شود درصدی می گیرد.
این نظرسنجی دارای حاشیه خطای مثبت یا منفی پنج درصد است.
They develop mainly in fresh tap water especially if it contains a high percentage of calcium salts.
آنها عمدتاً در آب شیر تازه ایجاد می شوند، به خصوص اگر حاوی درصد بالایی از نمک های کلسیم باشد.
بیشتر قهوه ای که ما تولید می کنیم برای صادرات است -- درصد بالایی به ایالات متحده می رود.
درصد بالایی از کسب و کارها به دلیل سقوط یک مشتری یا تامین کننده اصلی شکست می خورند.
درصد بالایی از قهوه ای که آنها تولید می کنند به ایالات متحده می رود.
A relatively small number of questions on percentages was used in the tests developed by the project.
تعداد نسبتا کمی از سوالات در مورد درصد در آزمون های توسعه یافته توسط پروژه استفاده شد.
این بیماری جدی است و در درصد کمی از موارد می تواند کشنده باشد.
نویسنده تنها درصد کمی از سود حاصل از فروش هر کتاب را دریافت می کند.
The percentage of patients with normal mucosa was significantly less in the alcoholic group compared with the normal groups.
درصد بیماران با مخاط طبیعی در گروه الکلی در مقایسه با گروه عادی به طور معنی داری کمتر بود.
The percentage of pensioners living below the poverty line has increased by 15% in the last four years.
درصد بازنشستگان زیر خط فقر در چهار سال گذشته 15 درصد افزایش یافته است.
The percentage of women students at the university has increased steadily.
درصد زنان دانشجو در این دانشگاه به طور پیوسته افزایش یافته است.
It also shows that the Thatcher government found it difficult to implement its objective of quickly reducing this percentage.
همچنین نشان میدهد که دولت تاچر در اجرای هدف خود برای کاهش سریع این درصد مشکل داشته است.
این درصد بر اساس تغییرات قیمت در 30 روز گذشته است.
What percentage of our students passed the exam?
چند درصد از دانش آموزان ما در این امتحان موفق شدند؟
What percentage of the population is/are overweight?
چند درصد از جمعیت دارای اضافه وزن هستند؟
درصد بالایی از کارکنان زن را کارگران پاره وقت تشکیل می دهند.
a large/small/low percentage
درصد بزرگ/کوچک/کم
این رقم به صورت درصد بیان می شود.
The results were analysed in percentage terms.
نتایج بر حسب درصد مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
انتظار می رود نرخ بهره یک واحد درصد (= واحد یک درصد) افزایش یابد.
او به ازای هر ماشین فروخته شده درصدی دریافت می کند.
The artist's agent receives commission on a percentage basis.
نماینده هنرمند به صورت درصدی پورسانت دریافت می کند.
Tax rates fell by 3.4 percentage points.
نرخ مالیات 3.4 درصد کاهش یافت.
منطقه ما دارای درصد نامتناسبی از عفونت های جدید است.
در کشورهای ثروتمندتر غذا نشان دهنده درصد کمتری از هزینه های کلی مصرف کننده است.
سهم بیمه با درصد ثابتی از تمام درآمدها پرداخت می شود.
درصد هزینه های پزشکی از 3.9٪ در آریزونا تا 9.8٪ در دلاور متغیر بود.
That percentage declined to 49.7 in 2006.
این درصد در سال 2006 به 49.7 کاهش یافت.
این منطقه دارای درصد بالایی از مردان بیکار است.
این بیماری درصد بیشتری از مردان را نسبت به زنان مبتلا می کند.
The numbers are relatively low in percentage terms.
اعداد از نظر درصد نسبتاً پایین هستند.
این رقم را می توان به صورت درصدی از کل بیان کرد.
Unemployment has fallen by two percentage points this month.
نرخ بیکاری در این ماه دو درصد کاهش یافته است.
What percentage of women own a car?
چند درصد از زنان ماشین دارند؟
زنان جوان درصد زیادی از مشتریان ما را تشکیل می دهند.
درصد افزایش متوسط حقوق
چند درصد از زنان پس از بچه دار شدن به سر کار باز می گردند؟
Interest rates have risen by two percentage points.
نرخ بهره دو درصد افزایش یافته است.
هیچ درصدی در کار کردن با این ساعت های طولانی وجود ندارد.
اگر قصد ندارید در آن شغل بمانید، هیچ درصدی در ساعات طولانی کار وجود ندارد.
TV ratings are based on the percentage of sets tuned to a particular program.
رتبه بندی تلویزیون بر اساس درصد مجموعه های تنظیم شده برای یک برنامه خاص است.
درصد بالایی از مشتریان آنها کالاهای خود را به صورت آنلاین سفارش می دهند.
حاشیه ناخالص به عنوان درصدی از فروش خالص برای سال 45٪ بود.
کارمزدها معمولاً به صورت درصدی از قیمت فروش بیان می شود.
برخی از ارائه دهندگان ISA بر اساس درصد هزینه می گیرند، در حالی که برخی دیگر از هزینه های ثابت استفاده می کنند.
تناسب، قسمت
نسبت
مقیاس
درجه
fraction
کسر
percentile
صدک
نرخ
quota
سهمیه، سهم
aggregate
تجمیع
quotient
ضریب
بخش
proportionality
تناسب
میزان
وسعت
اشتراک گذاری
comparative extent
وسعت مقایسه ای
comparative number
عدد مقایسه ای
مقدار نسبی
استاندارد
per cent
درصد
اندازه گرفتن
وزن
ارتباط
correspondence
مکاتبات
correlation
همبستگی
رابطه
ترتیب
equation
معادله
تعادل
quantitative relation
رابطه کمی
افزایش دادن
juncture
نقطه اتصال
کل
تفاوت
بدهی
