progressive
progressive - ترقی خواه
adjective - صفت
UK :
US :
حمایت از ایده ها و روش های جدید یا مدرن، به ویژه در سیاست و آموزش
در یک دوره زمانی به تدریج اتفاق می افتد یا توسعه می یابد
the progressive form of a verb is used to show that an action or activity is continuing to happen. In English, it consists of the verb ‘be’ followed by the present participle, as in ‘I was waiting for the bus’.
شکل پیشرونده یک فعل برای نشان دادن اینکه یک عمل یا فعالیت در حال وقوع است استفاده می شود. در زبان انگلیسی، از فعل «be» به دنبال فعل حال تشکیل شده است، مانند «من منتظر اتوبوس بودم».
کسی با ایده های مدرن که می خواهد همه چیز را تغییر دهد
در یک دوره زمانی اتفاق می افتد یا تغییر می کند و اغلب بدتر می شود
حمایت از ایده ها، روش ها و غیره جدید یا مدرن
developing or happening gradually
در حال توسعه یا به تدریج رخ می دهد
یک وضعیت پزشکی پیشرونده به پیشرفت خود ادامه می دهد یا به تدریج بدتر یا جدی تر می شود.
Progressive ideas or systems are new and modern encouraging change in society or in the way that things are done
ایدهها یا سیستمهای مترقی، جدید و مدرن هستند و مشوق تغییر در جامعه یا شیوه انجام کارها هستند
سیستم مالیاتی تصاعدی سیستمی است که در آن نرخ مالیات بر مقادیر بیشتر پول بیشتر است.
The progressive form of a verb is used to show that the action is continuing. It is formed with the verb be followed by the present participle (= -ing form of the verb)
از شکل پیشرونده یک فعل برای نشان دادن اینکه عمل ادامه دارد استفاده می شود. با فعل be و به دنبال آن فعل فعلی (= -ing شکل فعل) تشکیل می شود.
used to describe a lens (= a curved piece of glass) that allows you to see things clearly at different distances
برای توصیف عدسی (= یک تکه شیشه خمیده) استفاده می شود که به شما امکان می دهد اشیا را به وضوح در فواصل مختلف ببینید.
فردی که از ایده های جدید و تغییرات اجتماعی حمایت می کند، به ویژه کسی که به یک حزب سیاسی تعلق دارد
عینک هایی با لنزهای مخصوص که به شما امکان می دهد اشیا را در فواصل مختلف به وضوح ببینید
A progressive disease is one that gets increasingly worse.
یک بیماری پیشرونده بیماری است که به طور فزاینده ای بدتر می شود.
ایدهها یا سیستمهای پیشرو تغییر را در جامعه یا روش انجام کارها تشویق میکنند
برای توصیف ایدهها یا سیستمهایی که جدید و مدرن هستند و تغییرات و توسعه را تشویق میکنند استفاده میشود
used to describe an economic system in which more advantages, especially tax advantages, are given to people with less money than to people with more money
برای توصیف یک سیستم اقتصادی استفاده می شود که در آن مزایای بیشتری، به ویژه مزایای مالیاتی، به افراد با پول کمتر نسبت به افراد با پول بیشتر داده می شود.
مالیات می تواند بازتوزیع کننده باشد بدون اینکه مترقی باشد.
محافظه کاران به رهبری جیمز پلینی ویتنی مترقی تر بودند.
یک اختلال مغزی پیشرونده
Accountability and responsibility are crucial characteristics of a vital progressive, democratic society.
مسئولیت پذیری و مسئولیت پذیری از ویژگی های حیاتی، پیشرو و دموکراتیک است.
Patients with osteoarthritis have a progressive destruction of joint tissue which can be exactly quantified.
بیماران مبتلا به استئوآرتریت دارای تخریب پیشرونده بافت مفصلی هستند که میتوان آن را دقیقاً اندازهگیری کرد.
معضل مترقی قرن بیست و یکم در اینجا نهفته است.
لوتوس همیشه به سیاست های مترقی کارکنان خود افتخار می کرد.
همچنین باید سوال کرد که حزب کارگر واقعا چقدر مترقی است.
I believe that progressive legislation like universal health care is essential and would be good for individuals and good for the country.
من معتقدم که قوانین مترقی مانند مراقبت های بهداشتی همگانی ضروری است و برای افراد و کشور خوب است.
Patients are taught progressive muscle relaxation techniques.
به بیماران تکنیک های آرام سازی پیشرونده عضلانی آموزش داده می شود.
سیاست های مترقی دولت برای مقابله با مشکلات درون شهری
او به یک مدرسه خصوصی مترقی رفت که دانشآموزان میتوانستند انتخاب کنند در کدام درس شرکت کنند.
I began to consistently ally myself in my heart and mind with the progressive side of political movements.
من پیوسته در قلب و ذهنم با طرف مترقی جنبش های سیاسی متحد شدم.
progressive schools
مدارس مترقی
کاهش تدریجی حجم نیروی کار
یک بیماری عضلانی پیشرونده
حامیان مالیات بر درآمد تصاعدی استدلال می کنند که عادلانه تر است.
دولت مالیات را مترقی تر کرد و تضمین کرد که درآمدهای بالاتر بیشتر می پردازند.
آیا طرفدار روش های تدریس مترقی هستید؟
او مترقی، روشن فکر و صادقانه نگران مبارزات حقوق مدنی است.
در طی چند سال گذشته کاهش تدریجی استاندارد زندگی وجود داشته است.
بیماری آلزایمر یک بیماری مغزی پیشرونده است.
He was diagnosed with syringomyelia, a disease of the spinal cord that results in progressive weakening of the body.
او مبتلا به سیرنگومیلیا، بیماری نخاعی که منجر به ضعیف شدن پیشرونده بدن می شود، تشخیص داده شد.
progressive ideas/attitudes
ایده ها/نگرش های مترقی
چپ حزب برای سیاست اجتماعی مترقی تر فشار می آورد.
یک مدرسه مترقی
«او در این لحظه سخت کار میکند» نمونهای از شکل پیشرونده فعلی فعل «کار» است.
«داشتم غذا می خوردم که تلفن زنگ زد» نمونه ای از مترقی گذشته است.
Progressive lenses provide vision correction for both near and distance prescriptions, but in a single lens.
لنزهای پروگرسیو تصحیح بینایی را هم برای نسخه های نزدیک و هم از راه دور، اما در یک لنز ارائه می کنند.
آنها انواع مختلفی از عینک ها را می فروشند: بدون لبه، پیشرو، رنگی و غیره.
Are those glasses progressives?
آیا آن عینک پیشرونده است؟
An eye-care professional can prescribe progressives with a focus that's appropriate for you.
یک متخصص مراقبت از چشم می تواند داروهای پیشرونده را با تمرکز مناسب برای شما تجویز کند.
او برای حقوق زنان، اصلاحات کارگری و دیگر اهداف مترقی کار کرد.
بینایی من در طول سال ها به تدریج بدتر شده است.
کاهش تدریجی استاندارد زندگی در دهه گذشته وجود داشته است.
لومکس وعده بازگشت تدریجی به نرخ رشد اساسی ما 20٪ در سال را داده است.
ما به دنبال ایده های مترقی برای پیشبرد شرکت هستیم.
progressive management practices
شیوه های مدیریت مترقی
The company leadership has politically progressive views.
رهبری شرکت دارای دیدگاه های مترقی سیاسی است.
این حزب می گوید که بودجه مترقی تری را معرفی خواهد کرد.
لیبرال
افراطی
progressivist
مترقی
reformist
اصلاح طلب
revolutionary
انقلابی
unorthodox
غیر متعارف
nonconventional
غیر سنتی
nontraditional
رویزیونیست
revisionist
متحمل
tolerant
ترک کرد
unconventional
اصلاح
جناح چپ
nonorthodox
وسیع فکر
reforming
روشنفکر
left-wing
سمت چپ مرکز
broad-minded
آزادیخواه
open-minded
انسان گرا
عرض جغرافیایی
libertarian
نوین
humanistic
بشردوستانه
latitudinarian
آزاد اندیشی
سهل گیر
humanitarian
لیبرالیستی
freethinking
پیشرفته
permissive
روشن شده
liberalistic
ضد سنتی
ضد متعارف
enlightened
ناسازگار
antitraditional
anticonventional
nonconformist
محافظه کار
سنتی
مرسوم
traditionalistic
غیر پیشرونده
unprogressive
ایجاد
established
قدیمی
ارتدکس
orthodox
بدون پیشرفت
nonprogressive
ارتجاعی
reactionary
اجدادی
ancestral
کهن
مخفی شده
hidebound
تاریخی
گذشته
خشن
طولانی مدت است
stodgy
سبک قدیمی
long-established
مدرسه قدیمی
non-progressive
در حد متوسط
old-fashioned
مسیر اصلی
old-school
ناچیز
mainstream
trivial