motion
motion - حرکت - جنبش
noun - اسم
UK :
US :
فرآیند حرکت یا روشی که شخص یا چیزی حرکت می کند
یک حرکت سر یا دست، به خصوص حرکتی که برای برقراری ارتباط با چیزی انجام می شود
پیشنهادی که به طور رسمی در یک جلسه مطرح می شود و سپس معمولاً با رأی گیری در مورد آن تصمیم گیری می شود
solid waste material that comes out when you empty your bowels – used especially by doctors and nurses
مواد زائد جامد که هنگام تخلیه روده بیرون می آیند - مخصوصاً توسط پزشکان و پرستاران استفاده می شود
با حرکت دادن دست یا سر به کسی دستور یا دستورالعمل بدهید
پیشنهادی که به طور رسمی در یک جلسه مطرح می شود و سپس با رأی گیری در مورد آن تصمیم گیری می شود
عمل یا فرآیند حرکت، یا یک عمل یا حرکت خاص
a polite way of referring to the process of getting rid of solid waste from the body or the waste itself
روشی مودبانه برای اشاره به فرآیند خلاص شدن از شر مواد زائد جامد از بدن، یا خود مواد زائد
یک پیشنهاد رسمی ارائه شده، مورد بحث و بررسی قرار گرفت و در یک جلسه به رأی گذاشته شد
برای دادن علامت به کسی، معمولاً با دست یا سر
عمل یا فرآیند حرکت یا یک حرکت خاص
یک درخواست رسمی که معمولاً در یک جلسه مطرح می شود، مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و در مورد آن رأی گیری می شود
درخواست همچنین درخواستی است که از قاضی در دادگاه برای اتفاق افتادن اتفاق می افتد.
چیزی در حال حرکت یا در حال حرکت است یا شروع شده است
همه حرکات البته نسبی است.
برای هر تمرینی با حرکت خمشی، زانوها باید کمی خم شوند.
Its motion can be detected - for example by deflecting a laser beam that bounces off a mirror attached to the needle.
حرکت آن را می توان تشخیص داد - برای مثال، با انحراف پرتو لیزری که از آینه متصل به سوزن منحرف می شود.
من مشتاقانه منتظر نمودارهای نرم تری از حرکت آونگ هستم!
حرکت غلتشی ملایم کشتی
مردان و زنان مسن تر در حال اجرای تمرینات تهاجمی حرکتی هستند و حرکات پست پایین را تمرین می کنند.
بلافاصله پس از قرائت این طرح در صحن، با رای گیری نزدیک به حزب مطرح شد.
در ابتدا آهسته، حرکت سرعت گرفت تا جایی که برای چشم خیره کننده بود.
حداقل یک روز طول می کشد تا من به حرکت کشتی عادت کنم.
یک حرکت پرتابی صاف
بنابراین، هندسه با تولید اشکال توسط حرکات مختلف سروکار دارد.
اولین قانون حرکت نیوتن چه بود؟
تاب خوردن کشتی به من احساس دریازدگی می کرد.
کرم را با حرکات دایره ای به داخل مالش دهید.
در حالی که قطار هنوز در حال حرکت است (= حرکت) پیاده نشوید.
با یک حرکت دستش، اتاق ساکت شد.
با دستش یک حرکت اره کرد.
جدول گذاشتن/حرکت گذاشتن
پیشنهاد کردن (= سخنران اصلی به نفع یک حرکت)
این طرح با شش رای مخالف به تصویب رسید/تصویب شد.
آنها ماشین آلات را به حرکت درآوردند.
چرخ های تغییر به حرکت در آمده اند.
کلید را پیچید و اسباب بازی را به حرکت درآورد.
وقتی قطار در حال حرکت است در را باز نکنید.
او می توانست حرکت غلتشی کشتی را زیر پاهایش احساس کند.
حشرات با گرمای خورشید به حرکت در می آیند.
گرفتن بیش از حد سفت، حرکت طبیعی دستان شما را محدود می کند.
لطفا در حالی که اتوبوس در حال حرکت است نایستید.
با بازوهایش حرکات تکان دادن کوچکی انجام داد.
با دستش حرکت خفیفی انجام داد.
اپوزیسیون طرحی را ارائه کرد و خواستار استعفای نخست وزیر شد.
هیئت مدیره طرحی را ارائه کرد و خواستار استعفای او شد.
این طرح با 51 رای موافق و 43 رای مخالف شکست خورد.
این طرح با 165 رای موافق و 78 رای موافق به تصویب رسید.
این پیشنهاد قبل از کنفرانس مطرح شد.
این پیشنهاد به کنفرانس گذاشته شد و به طور کامل مورد بحث قرار گرفت.
این طرح اواخر امروز مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.
او پیشنهاد عدم اعتماد به دولت را مطرح کرد.
فقط نمایندگان می توانند پیشنهادات را مطرح کنند و رای دهند.
حرکت شدید کشتی معده او را ناراحت کرد.
گهواره را با حرکت ملایمی به عقب و جلو تکان داد.
They showed the goal again in slow motion (= at a slower speed so that the action could be more clearly seen).
آنها هدف را دوباره با حرکت آهسته نشان دادند (= با سرعت کمتر تا عمل واضحتر دیده شود).
جنبش
جریان
پیش رفتن
گذر
مسافرت رفتن
mobility
تحرک
moving
در حال حرکت
passing
گذراندن
دوره
locomotion
حرکت
ترانزیت
transit
رفتن
going
مسافرت ایالات متحده
travelingUS
مسافرت انگلستان
travellingUK
پیشرفت
سیاحت
ambulation
جارو کردن
سفر
پیشروی
progression
راهپیمایی
مارس
advancement
روند
headway
عبور از
procession
پس و پیش رفتن
march
عجله
انتقال
crossing
حرکت رو به جلو
traverse
onrush
motionlessness
بی حرکتی
idleness
بیکاری، تنبلی
stillness
سکون
immobility
بی اثری
inertness
سختی
rigidity
فلج شدن
paralysis
بی عملی
inaction
عدم فعالیت
inactivity
غیرحرکتی
nonmovement
انعطاف ناپذیری
inflexibility
سفتی، سختی
stiffness
هنوز
عدم اقدام
nonaction
چوبی بودن
immovability
رکود
woodenness
ثبات
stagnation
استحکام
steadiness
بیکار
ایستایی
firmness
عدم حرکت
idling
جست و خیز
stasis
ثابت بودن
سفالگری
dawdling
لوف کردن
fixedness
تغییر ناپذیری
pottering
loafing
immutability
immutableness
constancy
invariability