weight

base info - اطلاعات اولیه

weight - وزن

noun - اسم

/weɪt/

UK :

/weɪt/

US :

family - خانواده
weighting
وزن دهی
overweight
اضافه وزن
underweight
کمبود وزن
weighted
وزن دار
weighty
وزین
weightless
بی وزن
weigh
وزن کردن
outweigh
سنگین تر بودن از
weight
وزن
google image
نتیجه جستجوی لغت [weight] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • It is about 76 kilos in weight.


    وزن آن حدود 76 کیلوگرم است.

  • Bananas are sold by weight.


    موز بر حسب وزن به فروش می رسد.


  • در طبیعت، این ماهی می تواند به وزن 5 پوند برسد.

  • She is trying to lose weight (= become less heavy and less fat).


    او در حال تلاش برای کاهش وزن است (= وزن کمتر و چاق تر شدن).

  • He’s put on/gained weight (= become heavier and fatter) since he gave up smoking.


    او از زمانی که سیگار را ترک کرد، اضافه وزن پیدا کرد (= سنگین‌تر و چاق‌تر شد).

  • No more for me. I have to watch my weight.


    دیگر برای من نیست. باید مراقب وزنم باشم

  • He has now shed the extra weight.


    او اکنون وزن اضافی خود را از دست داده است.

  • Body fat increases rapidly as body weight increases.


    با افزایش وزن بدن، چربی بدن به سرعت افزایش می یابد.


  • نکته دستیابی به کاهش وزن دائمی است.


  • استرس می تواند باعث افزایش وزن شود.

  • Sam has a weight problem (= is too fat).


    سام مشکل وزن دارد (= خیلی چاق است).

  • The pillars have to support the weight of the roof.


    ستون ها باید وزن سقف را تحمل کنند.

  • I just hoped the branch would take my weight.


    فقط امیدوارم شاخه وزنم را بگیرد.

  • He staggered a little under the weight of his backpack.


    زیر وزن کوله پشتی اش کمی تلو تلو خورد.

  • The table collapsed under their weight.


    میز زیر وزنشان فرو ریخت.

  • Don't put any weight on that ankle for at least a week.


    حداقل برای یک هفته روی آن مچ پا وزنی وارد نکنید.

  • The doctor said he should not lift heavy weights.


    دکتر گفت نباید وزنه های سنگین بلند کند.

  • Heavy weights should be lifted with a straight back.


    وزنه های سنگین را باید با پشت صاف بلند کرد.

  • Consider adding weight training and aerobic exercises to your routine.


    تمرینات با وزنه و تمرینات هوازی را به برنامه خود اضافه کنید.

  • weights on a fishing line


    وزنه روی خط ماهیگیری


  • تمام بار مسئولیت بر دوش اوست.


  • خبر مطمئناً ذهن من را سنگین کرده بود (= دیگر لازم نبود نگران آن باشم).

  • Finally telling the truth was a great weight off my shoulders.


    در نهایت گفتن حقیقت سنگینی بر دوش من بود.

  • He was buckling under the weight of his responsibilities.


    زیر سنگینی مسئولیتش کمان می‌خورد.

  • The many letters of support added weight to the campaign.


    نامه های حمایتی فراوان به این کمپین وزن اضافه کرد.

  • The President has now offered to lend his weight to the project.


    رئیس جمهور اکنون پیشنهاد داده است که به این پروژه اهمیت دهد.

  • Your opinion carries weight with the boss.


    نظر شما برای رئیس اهمیت دارد.

  • How can you ignore the sheer weight of medical opinion?


    چگونه می توان سنگینی نظر پزشکی را نادیده گرفت؟

  • The weight of evidence against her is overwhelming.


    حجم شواهد علیه او بسیار زیاد است.

  • tables of weights and measures


    جداول اوزان و پیمانه ها

  • imperial/metric weight


    وزن امپریالیستی/متریک

synonyms - مترادف
  • heaviness


    سنگینی


  • جرم

  • poundage


    پوند

  • heft


    سنگین

  • tonnage


    تناژ

  • avoirdupois


    avoirdupois

  • ponderosity


    تامل

  • ponderousness


    تراکم

  • density


    ناخالص

  • gross


    خالص

  • heftiness


    وزن

  • net


    انبوه بودن

  • weightiness


    چگالی

  • massiveness


    ضخامت

  • denseness


    فله

  • thickness


    بار

  • bulk


    اندازه


  • ظرفیت


  • چاقی


  • اندازه گیری

  • adiposity


    ماده


  • فاکتور جی


  • فشار


  • بالاست

  • G-factor


    جاذبه زمین


  • برتری

  • ballast


    چربی

  • gravity


    حجیم بودن

  • preponderancy


  • fat


  • bulkiness


antonyms - متضاد
  • lightness


    سبکی

  • slightness


    کوچکی

  • weightlessness


    بی وزنی

  • thinness


    لاغری

لغت پیشنهادی

bracing

لغت پیشنهادی

falsified

لغت پیشنهادی

worksheet