passport

base info - اطلاعات اولیه

passport - گذرنامه

noun - اسم

/ˈpæspɔːrt/

UK :

/ˈpɑːspɔːt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [passport] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a valid passport


    یک پاسپورت معتبر

  • a fake passport


    یک پاسپورت جعلی

  • a South African passport


    پاسپورت آفریقای جنوبی

  • to issue/confiscate a passport


    برای صدور/مصادره گذرنامه

  • I was stopped as I went through passport control (= where passports are checked).


    هنگامی که از طریق کنترل گذرنامه (= جایی که گذرنامه ها بررسی می شوند) من را متوقف کردند.

  • EU passport holders


    دارندگان پاسپورت اتحادیه اروپا

  • a passport photo


    یک عکس پاسپورت

  • The only passport to success is hard work.


    تنها پاسپورت موفقیت کار سخت است.

  • The gold medal is his passport into professional boxing.


    مدال طلا پاسپورت او در بوکس حرفه ای است.

  • I usually travel on my Irish passport.


    من معمولا با پاسپورت ایرلندی خود سفر می کنم.

  • The Embassy made him surrender his passport.


    سفارت او را مجبور به تسلیم پاسپورت کرد.

  • The European Parliament voted to adopt biometric passports.


    پارلمان اروپا به تصویب پاسپورت های بیومتریک رای داد.

  • You have to show your passport at the border.


    باید پاسپورت خود را در مرز نشان دهید.

  • I need to renew my passport.


    باید پاسپورتم را تمدید کنم

  • a full British passport


    پاسپورت کامل انگلیسی

  • the UK Passport Agency


    آژانس گذرنامه انگلستان

  • Many refugees have arrived at the border without passports.


    بسیاری از پناهجویان بدون پاسپورت به مرز رسیده اند.

  • He was a German, travelling on a Swiss passport.


    او آلمانی بود و با پاسپورت سوئیسی سفر می کرد.

  • passport control (= the examining of travellers' passports)


    کنترل پاسپورت (= بررسی پاسپورت مسافران)

  • The system of pet passports has been welcomed by pet owners as it now means that a single document is all that is needed for pets to travel around the EU.


    سیستم پاسپورت حیوانات خانگی مورد استقبال صاحبان حیوانات خانگی قرار گرفته است زیرا اکنون به این معنی است که یک سند واحد تنها چیزی است که برای سفر حیوانات خانگی در سراسر اتحادیه اروپا لازم است.

  • In the UK all cattle, bison and buffalo must have passports, which are unique to the animal and stay with it for its entire life.


    در انگلستان، همه گاوها، گاوها و گاومیش‌ها باید پاسپورت داشته باشند که منحصر به این حیوان است و تمام عمر با آن می‌ماند.

  • The farmer had failed to apply for cattle passports - which help to trace animal movement - for 24 beasts, rendering them valueless.


    کشاورز از درخواست پاسپورت گاو - که به ردیابی حرکت حیوانات کمک می کند - برای 24 جانور ناکام بود و آنها را بی ارزش کرد.

  • The NHS App is now available to use as a vaccine passport.


    برنامه NHS اکنون برای استفاده به عنوان پاسپورت واکسن در دسترس است.

  • In the past the government said it did not intend to launch a nationwide vaccination passport.


    در گذشته، دولت گفته بود که قصد ندارد پاسپورت واکسیناسیون سراسری را راه اندازی کند.

  • Some countries have already implemented their own versions of a Covid passport which has allowed people to attend large scale events.


    برخی از کشورها قبلاً نسخه های خود را از گذرنامه کووید اجرا کرده اند که به مردم اجازه می دهد در رویدادهای بزرگ شرکت کنند.

  • Keep track of your child's immunizations with this specially designed passport.


    با این پاسپورت طراحی شده ویژه، واکسیناسیون های فرزندتان را پیگیری کنید.

  • Many students opt for business studies simply because it sounds like a passport to a good job.


    بسیاری از دانشجویان صرفاً به این دلیل که مانند پاسپورت یک شغل خوب به نظر می رسد، تحصیلات بازرگانی را انتخاب می کنند.

  • Beauty alone can be a passport to success.


    زیبایی به تنهایی می تواند پاسپورت موفقیت باشد.

  • A degree from that university is seen as a passport to success.


    مدرک از آن دانشگاه به عنوان پاسپورت موفقیت در نظر گرفته می شود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • prohibition


    ممنوعیت

  • refusal


    امتناع

  • veto


    وتو

  • denial


    انکار


  • نتیجه

  • exclusion


    محرومیت

  • disallowance


    عدم اجازه

  • egress


    خروج

  • ban


    ممنوع کردن


  • مسدود کردن

  • disqualification


    رد صلاحیت

  • proscription


    دستور

  • injunction


    محدودیت


  • تحریم

  • embargo


    سانسور

  • censorship


    طرد شدن

  • rejection


    تعلیق

  • exit


    بار

  • suspension


    تحریم کردن


  • مهلت قانونی

  • bar


    پنکه

  • boycott


    توپ سیاه

  • moratorium


    تماشاگر


  • اخراج

  • fan


    توقف

  • blackballing


  • spectator


  • repudiation


  • expulsion


  • interdiction


  • stoppage


لغت پیشنهادی

chooses

لغت پیشنهادی

tests

لغت پیشنهادی

edison