passport
passport - گذرنامه
noun - اسم
UK :
US :
a small official document that you get from your government that proves who you are, and which you need in order to leave your country and enter other countries
یک سند رسمی کوچک که از دولت خود دریافت می کنید، که ثابت می کند شما چه کسی هستید و برای خروج از کشور و ورود به کشورهای دیگر به آن نیاز دارید.
a small book containing a person’s name and photograph given by a government to a citizen. It proves who the person is and allows them to leave or enter countries
یک کتاب کوچک حاوی نام و عکس یک شخص که توسط دولت به یک شهروند داده شده است. ثابت می کند که شخص کیست و به آنها اجازه خروج یا ورود به کشورها را می دهد
an official document containing personal information and usually a photograph that allows a person to travel to foreign countries and to prove who they are
یک سند رسمی حاوی اطلاعات شخصی و معمولاً یک عکس که به شخص اجازه می دهد به کشورهای خارجی سفر کند و ثابت کند که چه کسی هستند
a document showing information about an animal its health and its vaccinations (= substances that have been put into its body to prevent it getting a disease). This document also allows the animal to be taken into foreign countries.
سندی که اطلاعاتی را در مورد یک حیوان، سلامتی و واکسیناسیونهایش نشان میدهد (= موادی که برای جلوگیری از ابتلا به بیماری در بدنش وارد شدهاند). این سند همچنین اجازه می دهد تا حیوان به کشورهای خارجی منتقل شود.
an official document showing that a person has had a vaccination against a particular disease (= has had a substance put into their body to prevent them getting the disease). The document allows a person to travel to foreign countries or to enter certain places
یک سند رسمی که نشان می دهد فردی علیه بیماری خاصی واکسینه شده است (= ماده ای وارد بدنش شده تا از ابتلای او به بیماری جلوگیری کند). این سند به شخص اجازه می دهد تا به کشورهای خارجی سفر کند یا به مکان های خاصی وارد شود
یک راه خاص برای به دست آوردن چیزی که می خواهید
an official document provided by the government of a particular country which shows that the owner is a citizen of that country and allows that person to travel to foreign countries
سند رسمی ارائه شده توسط دولت یک کشور خاص که نشان می دهد مالک شهروند آن کشور است و به آن شخص اجازه می دهد به کشورهای خارجی سفر کند.
an official document containing personal information and a photograph which allows you to travel to foreign countries and proves who you are
یک سند رسمی حاوی اطلاعات شخصی و یک عکس که به شما امکان سفر به کشورهای خارجی را می دهد و ثابت می کند که چه کسی هستید
یک راه بسیار موثر برای به دست آوردن چیزی که می خواهید
اگرچه با فلاش مستقیم ساخته شده بود، پرتره حاصل چیزی جز یک تصویر پاسپورت بود.
So on the whole I am cautiously in favour of machines inspecting passports at great speed a scheme experimentally working at Heathrow.
بنابراین، در کل من محتاطانه طرفدار ماشینهایی هستم که پاسپورتها را با سرعت زیاد بازرسی میکنند، طرحی که به طور آزمایشی در هیترو کار میکند.
من مستقیماً از دروازه پشت سر آنها دست تکان دادم و با پاسپورتم هوا را باد کردم.
It is your responsibility to be in possession of a valid passport and any visa which may be necessary.
داشتن پاسپورت معتبر و هرگونه ویزا که ممکن است لازم باشد مسئولیت شماست.
اگر در خیابان جلوی شما را بگیرند و پاسپورتتان را بخواهند چه خواهید کرد؟
a valid passport
یک پاسپورت معتبر
a fake passport
یک پاسپورت جعلی
پاسپورت آفریقای جنوبی
برای صدور/مصادره گذرنامه
هنگامی که از طریق کنترل گذرنامه (= جایی که گذرنامه ها بررسی می شوند) من را متوقف کردند.
EU passport holders
دارندگان پاسپورت اتحادیه اروپا
یک عکس پاسپورت
تنها پاسپورت موفقیت کار سخت است.
The gold medal is his passport into professional boxing.
مدال طلا پاسپورت او در بوکس حرفه ای است.
من معمولا با پاسپورت ایرلندی خود سفر می کنم.
سفارت او را مجبور به تسلیم پاسپورت کرد.
پارلمان اروپا به تصویب پاسپورت های بیومتریک رای داد.
باید پاسپورت خود را در مرز نشان دهید.
باید پاسپورتم را تمدید کنم
پاسپورت کامل انگلیسی
آژانس گذرنامه انگلستان
بسیاری از پناهجویان بدون پاسپورت به مرز رسیده اند.
او آلمانی بود و با پاسپورت سوئیسی سفر می کرد.
کنترل پاسپورت (= بررسی پاسپورت مسافران)
The system of pet passports has been welcomed by pet owners as it now means that a single document is all that is needed for pets to travel around the EU.
سیستم پاسپورت حیوانات خانگی مورد استقبال صاحبان حیوانات خانگی قرار گرفته است زیرا اکنون به این معنی است که یک سند واحد تنها چیزی است که برای سفر حیوانات خانگی در سراسر اتحادیه اروپا لازم است.
In the UK all cattle, bison and buffalo must have passports, which are unique to the animal and stay with it for its entire life.
در انگلستان، همه گاوها، گاوها و گاومیشها باید پاسپورت داشته باشند که منحصر به این حیوان است و تمام عمر با آن میماند.
The farmer had failed to apply for cattle passports - which help to trace animal movement - for 24 beasts, rendering them valueless.
کشاورز از درخواست پاسپورت گاو - که به ردیابی حرکت حیوانات کمک می کند - برای 24 جانور ناکام بود و آنها را بی ارزش کرد.
برنامه NHS اکنون برای استفاده به عنوان پاسپورت واکسن در دسترس است.
در گذشته، دولت گفته بود که قصد ندارد پاسپورت واکسیناسیون سراسری را راه اندازی کند.
Some countries have already implemented their own versions of a Covid passport which has allowed people to attend large scale events.
برخی از کشورها قبلاً نسخه های خود را از گذرنامه کووید اجرا کرده اند که به مردم اجازه می دهد در رویدادهای بزرگ شرکت کنند.
با این پاسپورت طراحی شده ویژه، واکسیناسیون های فرزندتان را پیگیری کنید.
بسیاری از دانشجویان صرفاً به این دلیل که مانند پاسپورت یک شغل خوب به نظر می رسد، تحصیلات بازرگانی را انتخاب می کنند.
زیبایی به تنهایی می تواند پاسپورت موفقیت باشد.
مدرک از آن دانشگاه به عنوان پاسپورت موفقیت در نظر گرفته می شود.
کلید
ورود
در، درب
پذیرش
avenue
خیابان
doorway
درگاه
مسیر
admittance
دروازه
gateway
بلیط
دسترسی داشته باشید
الحاق
ورودی
راز
accession
کانال
افتتاح
entree
کنجد باز کن
ingress
پورتال
وسیله دسترسی
حق ورود
اجازه ورود
open sesame
گذر
portal
فرصت ورود
پذیرش - پذیرفته شدن
entrée
عبور
راه در
acceptance
prohibition
ممنوعیت
refusal
امتناع
veto
وتو
denial
انکار
نتیجه
exclusion
محرومیت
disallowance
عدم اجازه
egress
خروج
ممنوع کردن
مسدود کردن
disqualification
رد صلاحیت
proscription
دستور
injunction
محدودیت
تحریم
embargo
سانسور
censorship
طرد شدن
rejection
تعلیق
exit
بار
suspension
تحریم کردن
مهلت قانونی
پنکه
boycott
توپ سیاه
moratorium
تماشاگر
اخراج
توقف
blackballing
spectator
repudiation
expulsion
interdiction
stoppage
