develop

base info - اطلاعات اولیه

develop - توسعه دهد

verb - فعل

/dɪˈveləp/

UK :

/dɪˈveləp/

US :

family - خانواده
developer
توسعه دهنده
development
توسعه
redevelopment
توسعه مجدد
developed
توسعه یافته
undeveloped
توسعه نیافته
developing
در حال توسعه
redevelop
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [develop] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • From birth to age 5, a child's brain develops rapidly.


    از بدو تولد تا 5 سالگی، مغز کودک به سرعت رشد می کند.

  • Some children develop more slowly than others.


    برخی از کودکان کندتر از سایرین رشد می کنند.

  • Gradually these settlements developed into cities.


    به تدریج این سکونتگاه ها به شهرها تبدیل شدند.

  • Human beings developed from earlier species of animals.


    انسان از گونه های قبلی حیوانات رشد کرده است.

  • The place has rapidly developed from a small fishing community into a thriving tourist resort.


    این مکان به سرعت از یک جامعه ماهیگیری کوچک به یک استراحتگاه توریستی پررونق تبدیل شده است.

  • The aim is to develop your personal skills.


    هدف این است که مهارت های شخصی خود را توسعه دهید.

  • She developed the company from nothing.


    او شرکت را از هیچ توسعه داد.

  • The competition helps entrants develop ideas into business concepts.


    این رقابت به شرکت کنندگان کمک می کند تا ایده ها را در مفاهیم تجاری توسعه دهند.

  • He's developed a real flair for management.


    او استعداد واقعی برای مدیریت ایجاد کرده است.

  • Their relationship has developed over a number of years.


    رابطه آنها طی چند سال توسعه یافته است.

  • The company develops and markets new software.


    این شرکت نرم افزارهای جدیدی را توسعه داده و به بازار عرضه می کند.

  • It takes time to develop new technology.


    توسعه فناوری جدید به زمان نیاز دارد.

  • We are developing products for different parts of the industry.


    ما در حال توسعه محصولات برای بخش های مختلف صنعت هستیم.

  • to develop a strategy/system/programme


    برای توسعه استراتژی/سیستم/برنامه

  • to develop a method/model/technique


    برای توسعه یک روش / مدل / تکنیک

  • A new type of painkilling drug has recently been developed.


    به تازگی نوع جدیدی از داروی مسکن ساخته شده است.

  • She developed lung cancer at the age of sixty.


    او در شصت سالگی به سرطان ریه مبتلا شد.

  • Her son developed asthma when he was two.


    پسرش در دو سالگی به آسم مبتلا شد.

  • The car developed engine trouble and we had to stop.


    ماشین دچار مشکل موتور شد و مجبور شدیم توقف کنیم.

  • If symptoms develop seek help quickly.


    در صورت بروز علائم، به سرعت به دنبال کمک باشید.

  • Problems can develop unexpectedly.


    مشکلات می توانند به طور غیرمنتظره ایجاد شوند.


  • یک بحران به سرعت در خلیج فارس در حال توسعه بود.


  • قبل از اقدام به زمان بیشتری نیاز داریم تا ببینیم اوضاع چگونه پیش می‌رود.

  • The conflict quickly developed into full-scale war.


    این درگیری به سرعت به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد.


  • وضعیت در حال تبدیل شدن به یک بحران است.

  • The site is being developed by a French company.


    این سایت توسط یک شرکت فرانسوی در حال توسعه است.


  • این شرکت در حال توسعه هتل های زنجیره ای است.

  • He is enthusiastic about plans to develop the leisure facilities at the site.


    او مشتاق برنامه هایی برای توسعه امکانات تفریحی در این سایت است.

  • For a country to develop a good road network is essential.


    برای توسعه یک کشور، یک شبکه جاده ای خوب ضروری است.


  • اقتصاد آنها با سرعتی باورنکردنی در حال توسعه بود.

  • She develops the theme more fully in her later books.


    او این موضوع را به طور کامل در کتاب های بعدی خود توسعه می دهد.

synonyms - مترادف
  • elevate


    بالا بردن


  • بهتر کردن


  • پیشرفت


  • بهتر

  • boost


    تقویت


  • پیش رفتن

  • upgrade


    ارتقا دهید


  • افزایش دهد


  • بسط دادن


  • بلند کردن


  • کامل


  • تقویت کردن

  • augment


    پرورش دادن، پروردن

  • foster


    بهبود در


  • پالودن

  • refine


    بهبود بخشد

  • ameliorate


    ساختن


  • افزایش دادن


  • لهستانی

  • polish


    گام بردارید


  • بزرگ کردن

  • aggrandize


    گوساله کردن

  • beef up


    مسواک زدن


  • بر روی


  • سریع


  • تنظیم دقیق

  • fast-track


    مستحکم کردن

  • fine-tune


    به علاوه

  • fortify


    رشد

  • further



antonyms - متضاد
  • regress


    پسرفت

  • diminish


    کاهش

  • retrogress


    قهقرایی

  • weaken


    تضعیف شود

  • curtail


    محدود کردن


  • کاهش می یابد

  • stunt


    شیرین کاری

  • devolve


    واگذار کنند

  • lessen


    کاهش دادن

  • retrograde


    واپسگرا

  • abate


    دستگیری


  • خدشه دار کردن

  • impair


    مانع

  • impede


    مهار کند

  • inhibit


    پایین تر


  • سرکوب کردن

  • mitigate


    بدتر شدن

  • repress


    عقب نشینی

  • restrict


    گرفتگی

  • worsen


    کم شدن

  • backslide


    بررسی

  • cramp


    تحقیر کردن

  • curb


    ناتوان

  • deteriorate


    بی روح کردن

  • dwindle


    روحیه دادن


  • ضعیف

  • debase


  • debilitate


  • devitalize


  • enervate


  • enfeeble


لغت پیشنهادی

anyway

لغت پیشنهادی

Bolivian

لغت پیشنهادی

remain