understanding

base info - اطلاعات اولیه

understanding - درك كردن

noun - اسم

/ˌʌndərˈstændɪŋ/

UK :

/ˌʌndəˈstændɪŋ/

US :

family - خانواده
misunderstanding
سوء تفاهم
understandable
قابل درک
understanding
درك كردن
misunderstood
سوء تفاهم شده است
understand
فهمیدن
misunderstand
---
understandably
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [understanding] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
  • comprehension


    درک مطلب

  • grasp


    فهم

  • apprehension


    دلهره


  • اطلاع

  • apperception


    ادراک

  • appreciation


    قدردانی

  • discernment


    تشخیص

  • grip


    گرفتن


  • بینش، بصیرت، درون بینی

  • realisationUK


    تحقق انگلستان

  • realizationUS


    تحقق ایالات متحده


  • احساس، مفهوم

  • acquaintance


    آشنایی

  • assimilation


    ادغام

  • cognizance


    شناخت


  • فرمان

  • conception


    دریافت، آبستنی

  • decipherment


    رمزگشایی

  • intuition


    بینش


  • دانش

  • mastery


    تسلط


  • ادراکی

  • perceptiveness


    مهارت

  • perceptivity


    تجربه و تخصص

  • percipience


    آگاهی

  • proficiency


    تحصیلات

  • expertise


  • familiarity


  • cognition




antonyms - متضاد
  • ignorance


    جهل

  • unfamiliarity


    ناآشنایی

  • incomprehension


    عدم درک

  • naivete


    ساده لوحی

  • illiteracy


    بی سوادی

  • inexperience


    بی تجربگی

  • mental incapacity


    ناتوانی ذهنی

  • incapacity


    ناتوانی

  • innocence


    بی گناهی

  • obliviousness


    بی توجهی

  • rawness


    خامی

  • inexpertness


    بی تخصص


  • کمبود اموزش

  • cluelessness


    بی خبری

  • nescience


    ضرورت

  • unawareness


    بی اطلاعی

  • benightedness


    شب خوابی

  • stupidity


    حماقت

  • idiocy


    بی شواهدی

  • witlessness


    کج بودن

  • obtuseness


    بی هوشی

  • unconsciousness


    گنگ بودن

  • dumbness


    چگالی

  • denseness


    سر خالی

  • foolishness


    بی فکری

  • empty-headedness


    بی دانشی

  • mindlessness


    نیمه دانش

  • unscholarliness


    عدم آگاهی

  • half-knowledge


  • unintelligence



لغت پیشنهادی

ghosts

لغت پیشنهادی

words

لغت پیشنهادی

interface