commit
commit - مرتکب شدن
verb - فعل
UK :
US :
انجام کاری اشتباه یا غیرقانونی
گفتن اینکه کسی حتما کاری را انجام خواهد داد یا باید کاری انجام دهد
عشق یا حمایت خود را به صورت جدی و دائمی به کسی بدهید
تصمیم به استفاده از پول، زمان، افراد و غیره برای یک هدف خاص
فرستادن کسی برای محاکمه در دادگاه
دستور دادن به کسی که به بیمارستان یا زندان منتقل شود
انجام کاری غیر قانونی یا کاری که اشتباه تلقی می شود
وعده دادن یا دادن وفاداری، زمان یا پول خود به یک اصل، شخص یا برنامه عمل خاص
برای ابراز عقیده یا تصمیمی که به مردم می گویید
مطمئن شوید که چیزی را به خاطر دارید
برای نوشتن چیزی
فرستادن رسمی کسی به زندان یا بیمارستان روانی
to send someone to a higher court for a trial or to be sentenced (= given a punishment), or to send a case to a higher court to be tried there
فرستادن کسی به دادگاه بالاتر برای محاکمه یا محکوم شدن (= مجازات) یا فرستادن پرونده به دادگاه بالاتر تا آنجا محاکمه شود.
قول دادن به خود، پول، زمان و غیره برای حمایت از چیزی
اگر در مورد چیزی خود را متعهد نکنید، از ابراز نظر در مورد آن خودداری می کنید
به طور فعال اطلاعات را در حافظه خود قرار دهید یا آنها را یادداشت کنید
انجام کاری غیر قانونی یا اشتباه تلقی می شود
باعث شود کسی در بیمارستان روانی یا مرکز درمانی بماند
قول دادن به انجام کاری یا قول دادن به اینکه اتفاقی خواهد افتاد
تصمیم گرفتن یا قول دادن به استفاده از چیزی برای هدفی خاص
انجام کاری غیرقانونی یا اشتباه تلقی می شود
ایالت فلوریدا 58 میلیون دلار برای یک مرکز تحقیقاتی جدید اختصاص خواهد داد.
فرناندو ازدواج نکرده بود اما متعهد بود.
آنها هیچ مدرکی مبنی بر ارتکاب جرم ندارند.
چیزی که او باید از آن متاسف باشد جنایتی است که آرچر مرتکب شد.
اکنون به نظر می رسد که احتمالاً میسون به خاطر جرمی که هرگز مرتکب نشده به زندان فرستاده شده است.
او بعداً ادعا کرد که متوجه نشده است که مرتکب جرم شده است.
کارآگاهان معتقدند این جنایت حوالی ساعت 19:30 رخ داده است.
بیشتر جنایات خشونت آمیز توسط مردان جوان زیر 25 سال انجام می شود.
زنان بسیار کمتر از مردان مرتکب جرم می شوند.
و وقتی کشیش آمد تا جسد ادی پیر بیچاره را به آتش بسپارد، دایسون چیز دیگری احساس کرد.
ارتکاب جرم/جرم
برای ارتکاب قتل / کلاهبرداری / زنا
برای ارتکاب یک عمل خشونت آمیز/تروریسم
ارتکاب خطا/گناه
برای مرتکب جنایات
جنایات وحشتناکی که علیه کودکان بی گناه مرتکب شده اند
بیشتر جنایات توسط مردان جوان انجام می شود.
این افراد به ظن توطئه برای ارتکاب سرقت مسلحانه در بازداشت هستند.
پدرش خودکشی کرده بود.
آنها می خواهند قبل از تعهد کامل، متن معاهده پیشنهادی را ببینند.
Making an application does not commit you to anything.
ساختن اپلیکیشن شما را به هیچ چیز متعهد نمی کند.
وام گیرندگان باید قبل از متعهد شدن به گرفتن وام به دقت فکر کنند.
هر دو طرف متعهد شدند که مناقشه را به صورت مسالمت آمیز حل و فصل کنند.
اکنون لازم نیست خود را متعهد کنید - فقط به آن فکر کنید.
چرا بسیاری از مردان از تعهد می ترسند؟ (= می گویند با یک نفر می مانند)
شورا مبالغ زیادی را به پروژه های مسکن اختصاص داده است.
The University committed substantial funds to assisting mature students.
دانشگاه بودجه قابل توجهی را برای کمک به دانشجویان بالغ متعهد کرد.
او به یک بیمارستان روانی متعهد شد.
مهاجمان برای محاکمه در دادگاه تاج و تخت بریستول مرتکب شدند.
او دستورالعمل ها را به حافظه سپرده بود.
او توطئه برای ارتکاب سرقت در آوریل سال گذشته را انکار کرد.
او به خاطر قتلی که مرتکب نشده بود مجازات شد.
من با مراجعه به شوهر سابقش مرتکب یک پاس تقلبی شده بودم.
آیا او قادر به ارتکاب جرم بود؟
ارتکاب عمل خشونت آمیز
چه چیزی باعث می شود که کسی دست به قتل بزند؟
او اکنون ما را متعهد به خرید خانه کرده است.
ما به افرادی نیاز داریم که خود را متعهد به کار داوطلبانه منظم کنند.
هر دو نامزد از متعهد شدن به کاهش مالیات خودداری کردند.
چندین کشور تمایلی به تعهد به این معاهده نداشتند.
نمیدونم نظرش چیه او خود را متعهد نخواهد کرد.
انجام دادن
execute
اجرا کردن
perpetrate
مرتکب شدن
انجام دهد
وضع
enact
رسیدن
قطب نما
compass
اثر
مؤثر کردن
effectuate
برآورده کردن
fulfilUK
برآورده کردن US
fulfillUS
ساختن
مذاکره کنند
تحت تعقیب قرار دادن
prosecute
علت
کامل
تجاوز کردن
transgress
خراب کردن
wreak
عمل کردن
درگیر شدن
بکشید
بیرون آوردن
حمل کردن
قرار دادن
دنبال کردن با
مقصر بودن
مسئول چیزی بودن
تخلیه
discharge
abstain
خودداری کنند
behave
رفتار كردن
cease
دست کشیدن
compliment
تعریف و تمجید
desist
پایان
شکست
بیکار
idle
ترک کردن
قرص نان
loaf
از دست دادن
بی توجهی
neglect
اطاعت کن
obey
باقی مانده
متوقف کردن
صبر کن
دست برداشتن از
حفظ از
جلوگیری کردن
مکث
halt
