commit

base info - اطلاعات اولیه

commit - مرتکب شدن

verb - فعل

/kəˈmɪt/

UK :

/kəˈmɪt/

US :

family - خانواده
commitment
تعهد
committed
متعهد شد
uncommitted
غیر متعهد
google image
نتیجه جستجوی لغت [commit] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to commit a crime/an offence


    ارتکاب جرم/جرم

  • to commit murder/fraud/adultery


    برای ارتکاب قتل / کلاهبرداری / زنا

  • to commit an act of violence/terrorism


    برای ارتکاب یک عمل خشونت آمیز/تروریسم

  • to commit an error/a sin


    ارتکاب خطا/گناه

  • to commit atrocities


    برای مرتکب جنایات

  • appalling crimes committed against innocent children


    جنایات وحشتناکی که علیه کودکان بی گناه مرتکب شده اند

  • Most crimes are committed by young men.


    بیشتر جنایات توسط مردان جوان انجام می شود.

  • The men are being held on suspicion of conspiracy to commit armed robbery.


    این افراد به ظن توطئه برای ارتکاب سرقت مسلحانه در بازداشت هستند.

  • Her father had committed suicide.


    پدرش خودکشی کرده بود.

  • They want to see the text of the proposed treaty before fully committing themselves.


    آنها می خواهند قبل از تعهد کامل، متن معاهده پیشنهادی را ببینند.

  • Making an application does not commit you to anything.


    ساختن اپلیکیشن شما را به هیچ چیز متعهد نمی کند.

  • Borrowers should think carefully before committing themselves to taking out a loan.


    وام گیرندگان باید قبل از متعهد شدن به گرفتن وام به دقت فکر کنند.

  • Both sides committed themselves to settle the dispute peacefully.


    هر دو طرف متعهد شدند که مناقشه را به صورت مسالمت آمیز حل و فصل کنند.

  • You don't have to commit yourself now—just think about it.


    اکنون لازم نیست خود را متعهد کنید - فقط به آن فکر کنید.

  • Why are so many men scared to commit? (= say they will stay with one person)


    چرا بسیاری از مردان از تعهد می ترسند؟ (= می گویند با یک نفر می مانند)

  • The council has committed large amounts of money to housing projects.


    شورا مبالغ زیادی را به پروژه های مسکن اختصاص داده است.

  • The University committed substantial funds to assisting mature students.


    دانشگاه بودجه قابل توجهی را برای کمک به دانشجویان بالغ متعهد کرد.

  • She was committed to a psychiatric hospital.


    او به یک بیمارستان روانی متعهد شد.

  • The attackers were committed for trial at Bristol Crown Court.


    مهاجمان برای محاکمه در دادگاه تاج و تخت بریستول مرتکب شدند.

  • She committed the instructions to memory.


    او دستورالعمل ها را به حافظه سپرده بود.

  • He denied conspiring to commit robberies in April last year.


    او توطئه برای ارتکاب سرقت در آوریل سال گذشته را انکار کرد.

  • He was punished for a murder he did not commit.


    او به خاطر قتلی که مرتکب نشده بود مجازات شد.

  • I had committed a faux pas by referring to her ex-husband.


    من با مراجعه به شوهر سابقش مرتکب یک پاس تقلبی شده بودم.

  • Was she capable of committing a crime?


    آیا او قادر به ارتکاب جرم بود؟

  • committing an act of violence


    ارتکاب عمل خشونت آمیز

  • What leads someone to commit murder?


    چه چیزی باعث می شود که کسی دست به قتل بزند؟

  • He has now committed us to buying the house.


    او اکنون ما را متعهد به خرید خانه کرده است.


  • ما به افرادی نیاز داریم که خود را متعهد به کار داوطلبانه منظم کنند.

  • Both candidates refused to commit themselves to tax cuts.


    هر دو نامزد از متعهد شدن به کاهش مالیات خودداری کردند.

  • Several countries were reluctant to commit themselves to the treaty.


    چندین کشور تمایلی به تعهد به این معاهده نداشتند.

  • I don't know what his opinion is. He won't commit himself.


    نمیدونم نظرش چیه او خود را متعهد نخواهد کرد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • abstain


    خودداری کنند

  • behave


    رفتار كردن

  • cease


    دست کشیدن

  • compliment


    تعریف و تمجید

  • desist


    پایان

  • end


    شکست


  • بیکار

  • idle


    ترک کردن


  • قرص نان

  • loaf


    از دست دادن


  • بی توجهی

  • neglect


    اطاعت کن

  • obey


    باقی مانده


  • متوقف کردن


  • صبر کن


  • دست برداشتن از


  • حفظ از


  • جلوگیری کردن


  • مکث

  • halt


لغت پیشنهادی

ransom

لغت پیشنهادی

biochemical

لغت پیشنهادی

dermal