effective
effective - تاثير گذار
adjective - صفت
UK :
US :
بی اثر بودن
بی اثر
موثر
بی تاثیر
---
موفق، و کار به روشی که در نظر گرفته شده است
اگر قانون، توافقنامه یا سیستمی اجرایی شود، رسما شروع به کار می کند
واقعی به جای آن چیزی که رسماً در نظر گرفته شده یا به طور کلی باور می شود
به خوبی کار می کند و نتیجه یا اثری را که می خواست یا در نظر گرفته بود تولید می کند
واقعی، اگرچه آشکار یا رسمی شناخته نشده است
موفقیت آمیز یا دستیابی به نتایجی که می خواهید
(used about a treatment or drug) working well when used by people in general as opposed to only under carefully controlled scientific testing conditions
(در مورد یک درمان یا دارو استفاده می شود) وقتی به طور کلی توسط مردم استفاده می شود، به خوبی کار می کند، در حالی که فقط تحت شرایط آزمایش علمی به دقت کنترل شده است.
در واقع، اگرچه نه به طور رسمی
اگر قانون یا قاعده ای نافذ شود، شروع به استفاده از آن می کند
ایجاد نتایج مورد نظر، یا (یک فرد) ماهر یا قادر به انجام کاری به خوبی
(از قواعد یا قوانین) در استفاده رسمی یا قانونی
در رسیدن به نتیجه ای که می خواهید موفق باشید
شروع به کار یا استفاده شده باشد
برای توصیف آنچه واقعاً صادق است استفاده می شود، اگرچه ممکن است مورد نظر یا بیان نشده باشد
تبلیغات ساده اما قابل ملاحظه ای موثر بود.
As existing dominant males age so doubtless can the collaborative attacks of younger animals prove increasingly effective.
همانطور که نرهای غالب موجود پیر می شوند، بدون شک حملات مشارکتی حیوانات جوان می تواند به طور فزاینده ای موثر باشد.
تعقیب قضایی به طرز وحشتناکی گران است. حبس ابد ارزان تر و به همان اندازه موثر است.
Provided that post-storage image processing is not a major priority analogue technology is effective.
به شرطی که پردازش تصویر پس از ذخیره سازی اولویت اصلی نباشد، فناوری آنالوگ موثر است.
مالارون یک داروی جدید است که قبلاً بسیار مؤثر بوده است.
پنی سیلین را می توان به اشکال مختلف مصرف کرد و در برابر طیف وسیعی از عفونت ها موثر است.
استعفای او از 8 آوریل اجرایی می شود.
وکلا چقدر در حل مشکلات حقوقی موثر هستند؟
Pimozide is now also being used; it appears to be approximately as effective as haloperidol and may have fewer side effects.
پیموزاید در حال حاضر نیز استفاده می شود. به نظر می رسد تقریباً به اندازه هالوپریدول مؤثر باشد و ممکن است عوارض جانبی کمتری داشته باشد.
آنتی بیوتیک ها تنها در صورتی موثر هستند که کل دوره درمان را به پایان برسانید.
به نظر من هیچ یک از این استدلال ها در از بین بردن مخالف خود مؤثر نیست.
پزشکان به زودی متوجه شدند که این دارو در تسکین علائم آرتروز نیز موثر است.
داروهای ارزانتر به همان اندازه در درمان آرتریت مؤثر بودند.
آنچه ما به آن نیاز داریم یک رهبر سرسخت و موثر با حس جهت است.
پیشرفت های سریع در فناوری باعث کاهش طول عمر موثر رایانه ها شده است.
برنامه آموزشی ما طیف وسیعی از تکنیک های مدیریت موثر را پوشش می دهد.
این ایده که چنین اقتداری می تواند بدون قدرت مؤثر وجود داشته باشد، به سختی به ذهن کسی خطور می کرد.
آسپرین یک درمان ساده اما بسیار موثر است.
برخی افراد معتقدند که خشونت روشی مؤثر برای اعتراض است.
an effective means/strategy/tool/method
یک وسیله / استراتژی / ابزار / روش موثر
من استفاده موثر از رنگ در نقاشی های او را تحسین می کنم.
این سیستم کمتر از آنچه انتظار می رفت مؤثر بوده است.
داروهای موثر بر سرطان
رهبر مؤثر، اگر نه رهبر واقعی حزب
علیرغم آنچه به آنها گفته می شود، والدین هیچ انتخاب مؤثری برای مدرسه ندارند.
او اکنون کنترل موثر کشور را در دست گرفته است.
محدودیت سرعت جدید در این جاده از اول خرداد اجرایی می شود.
حبس های طولانی مدت می تواند بازدارنده بسیار موثری برای مجرمان باشد.
این روش به اندازه کافی در مورد گرین فلای موثر است.
ما تبلیغات در رادیو را بسیار موثر می دانیم.
What makes a TV programme politically effective?
چه چیزی یک برنامه تلویزیونی را از نظر سیاسی موثر می کند؟
یک تکنیک به خصوص موثر
موثر در جلوگیری از باد
در کمک به افراد برای ترک سیگار موثر است
واکسن ها در صورت استفاده صحیح ایمن و موثر خواهند بود.
نورپردازی برای تولید استفاده بسیار موثری از سایه کرد.
او یک معلم بسیار موثر است.
این سبک دکوراسیون ساده و در عین حال موثر است.
How effective a drug is depends on many factors, including how consistently the patient follows the instructions for taking it.
اینکه یک دارو چقدر موثر است به عوامل زیادی بستگی دارد، از جمله اینکه بیمار چقدر دستورالعمل های مصرف آن را به طور مداوم دنبال می کند.
این یک درمان فوق العاده موثر برای سردرد است.
اگرچه او رسماً رئیس ما نیست، اما کنترل مؤثر دفتر را در دست دارد.
قوانین جدید از ماه آینده اجرایی خواهد شد.
an effective policy/strategy
یک سیاست/استراتژی موثر
ما دریافتیم که ارائه نمونه های محصولمان موثرترین راه برای تبلیغ آن است.
او یک مدیر کارآمد است و می داند چگونه کارها را انجام دهد.
این قانون از ماه آینده اجرایی می شود.
برای توسعه کسب و کار خود به یک استراتژی کارآمد و مؤثر نیاز دارید.
کاریزما شخصی به تنهایی باعث نمی شود که فرد به یک رهبر موثر تبدیل شود.
effectual
موثر
productive
سازنده
مفید
efficacious
قوی
potent
مفید است
با ارزش
قابل دوام
viable
سودمند
beneficial
توانا
خوب
قابل استفاده
usable
معتبر
useable
مناسب
valid
کارآمد
applicable
کاربردی
قدرتمند
کافی است
functional
با صرفه
صالح
تعیین کننده
نیرومند
advantageous
اجباری
competent
مثمر ثمر
constructive
زیبا
decisive
از کمک
determinative
forceful
forcible
fruitful
nifty
ineffective
بی اثر
useless
بلا استفاده
impotent
ناتوان
inadequate
ناکافی
incapable
بی تاثیر
ineffectual
نامناسب
inexpedient
بی اعتبار
invalid
غیر کاربردی
nonfunctional
گران، منع کننده
prohibitive
ناموفق
unsuccessful
بد
unsuitable
بی ثمر
بیهوده
fruitless
بی منطق
futile
غیر فعال
inept
غیر مولد
inoperative
به درد نخور
nonproductive
بی ارزش
unusable
معکوس
worthless
معیوب
counterproductive
بی عیب
defective
غیر قابل اجرا
feckless
بی فایده
inactive
غیر استاندارد
inoperable
ضعیف
inutile
زیان آور
substandard
ناکارآمد
unworkable
disadvantageous
dysfunctional