reinforce

base info - اطلاعات اولیه

reinforce - تقویت کردن

verb - فعل

/ˌriːɪnˈfɔːrs/

UK :

/ˌriːɪnˈfɔːs/

US :

family - خانواده
reinforcement
تقویت
google image
نتیجه جستجوی لغت [reinforce] در گوگل
description - توضیح

  • برای حمایت از یک عقیده، ایده یا احساس و قوی تر کردن آن


  • برای استحکام بخشیدن به بخشی از یک ساختمان، سازه، تکه لباس و غیره


  • با افزودن افراد، تجهیزات و غیره، گروهی از مردم، به ویژه یک ارتش، قوی تر شوند

  • to make something stronger


    برای ساختن چیزی قوی تر

  • If something reinforces an idea or opinion it provides more proof or support for it and makes it seem true


    اگر چیزی ایده یا نظری را تقویت کند، دلیل یا پشتیبانی بیشتری برای آن ارائه می دهد و آن را درست به نظر می رساند

  • to provide an army with more soldiers or weapons to make it stronger


    برای تقویت ارتش، سربازان یا سلاح های بیشتری را فراهم کند


  • برای ساختن چیزی قوی تر، معمولاً با افزودن مواد بیشتر یا قطعه دیگری

  • Something that reinforces an idea or opinion provides proof or support


    چیزی که یک ایده یا نظر را تقویت می کند، دلیل یا پشتیبانی می کند

  • To reinforce an army is to provide it with more soldiers or weapons.


    تقویت یک ارتش به این معناست که سربازان یا تسلیحات بیشتری برای آن فراهم کنیم.


  • برای استحکام بخشیدن به یک ماده یا ساختار با افزودن چیزی به آن

  • to make an idea or belief stronger


    برای تقویت یک ایده یا باور


  • افزایش قدرت چیزی، به ویژه با بزرگتر کردن آن

  • If all goes well the skills develop interactively as they are supposed to do complement and reinforce each other.


    اگر همه چیز به خوبی پیش برود، مهارت ها به طور تعاملی همانطور که قرار است توسعه می یابند، یکدیگر را تکمیل و تقویت می کنند.

  • Devote most of your time to reinforcing good behavior with smiles, hugs, compliments or special privileges.


    بیشتر وقت خود را به تقویت رفتار خوب، با لبخند، در آغوش گرفتن، تعارف یا امتیازات ویژه اختصاص دهید.

  • In the present case Mr. Glick was fully entitled to and did, point to practical considerations to reinforce his argument.


    در مورد حاضر، آقای گلیک کاملاً حق داشت و به ملاحظات عملی برای تقویت استدلال خود اشاره کرد.

  • The depictions on paper money and coins reinforce national icons and symbols.


    نقوش روی پول کاغذی و سکه نمادها و نمادهای ملی را تقویت می کند.

  • It could reinforce prescriptions for an appropriate scientific method.


    می تواند نسخه های یک روش علمی مناسب را تقویت کند.

  • Huge beams have been added at the top of the walls to reinforce the carved medieval roof.


    تیرهای عظیمی در بالای دیوارها برای تقویت سقف تراشیده شده قرون وسطایی اضافه شده است.

  • Mobile forms of macrophage circulate in the blood ready to be recruited into inflamed tissue to reinforce the cells already there.


    اشکال متحرک ماکروفاژها در خون گردش می‌کنند و آماده جذب در بافت ملتهب برای تقویت سلول‌های موجود هستند.


  • در بیشتر موارد، محیط مدرسه تمایل دارد که تأثیر پس زمینه خانه را تقویت کند.

  • This reinforces the stereotype that blondes have no brains.


    این امر این کلیشه را تقویت می کند که مو بورها مغز ندارند.

  • Overprotective parents may bombard their young children with messages that reinforce their lack of mastery.


    والدین بیش از حد محافظ ممکن است فرزندان خردسال خود را با پیام هایی بمباران کنند که عدم تسلط آنها را تقویت می کند.

  • The dam was reinforced with 20,000 sandbags.


    این سد با 20000 کیسه شن تقویت شد.

  • The sea wall at Southend is being reinforced with tons of cement.


    دیوار دریایی در ساوت اند با تن سیمان تقویت می شود.

example - مثال
  • The experience reinforced my sense of loss.


    این تجربه حس از دست دادن من را تقویت کرد.

  • Such jokes tend to reinforce gender stereotypes.


    این گونه شوخی ها به تقویت کلیشه های جنسیتی تمایل دارند.

  • The climate of political confusion has only reinforced the country's economic decline.


    جو سردرگمی سیاسی فقط رکود اقتصادی کشور را تقویت کرده است.


  • موفقیت در گفتگوها شهرت او را به عنوان یک دولتمرد بین المللی تقویت خواهد کرد.

  • All buildings are now reinforced to withstand earthquakes.


    اکنون همه ساختمان ها برای مقاومت در برابر زلزله مقاوم سازی شده اند.

  • reinforced plastic/steel/concrete


    پلاستیک / فولاد / بتن تقویت شده

  • The door was built of oak, heavily reinforced with iron.


    در از چوب بلوط ساخته شده بود که به شدت با آهن تقویت شده بود.

  • The UN has undertaken to reinforce its military presence along the borders.


    سازمان ملل متعهد شده است که حضور نظامی خود را در امتداد مرزها تقویت کند.

  • All this simply reinforces my earlier point.


    همه اینها به سادگی دیدگاه قبلی من را تقویت می کند.

  • Our prejudices are subtly reinforced in many different ways.


    تعصبات ما به طرز ماهرانه ای به طرق مختلف تقویت می شوند.

  • This report strongly reinforces the view that the system must be changed.


    این گزارش به شدت این دیدگاه را تقویت می کند که سیستم باید تغییر کند.

  • Violence and rejection by society are mutually reinforcing.


    خشونت و طرد شدن توسط جامعه متقابلاً تقویت می شوند.

  • The pockets on my jeans are reinforced with double stitching.


    جیب های شلوار جین من با دوخت دوبل تقویت شده است.

  • The final technical report into the accident reinforces the findings of initial investigations.


    گزارش فنی نهایی در مورد حادثه، یافته های بررسی های اولیه را تقویت می کند.

  • His behaviour merely reinforced my dislike of him.


    رفتار او صرفاً بیزاری من از او را تقویت کرد.

  • The garrison is to be reinforced with/by another two battalions of soldiers.


    قرار است پادگان با/ توسط دو گردان دیگر از سربازان تقویت شود.

  • Building codes in California required that steel rods be used to reinforce cinder-block construction.


    قوانین ساختمانی در کالیفرنیا مستلزم استفاده از میله های فولادی برای تقویت ساخت و ساز بلوک خاکستری بود.

  • But let me just cite one other fact to reinforce what you’re saying.


    اما اجازه دهید یک واقعیت دیگر را برای تقویت آنچه شما می گویید ذکر کنم.

  • The containers have been reinforced with steel bands.


    کانتینرها با نوارهای فولادی تقویت شده اند.

  • reinforced concrete


    بتن آرمه

  • The huge support given to big business by politicians has reinforced the message that the pursuit of wealth is the only thing that matters.


    حمایت عظیمی که سیاستمداران از کسب و کارهای بزرگ ارائه می کنند، این پیام را تقویت کرده است که دنبال کردن ثروت تنها چیزی است که اهمیت دارد.

  • They recommended that we reinforce our new brand identity with an advertising campaign.


    آنها توصیه کردند که هویت برند جدید خود را با یک کمپین تبلیغاتی تقویت کنیم.

  • We need to reinforce our sales capacity.


    ما باید ظرفیت فروش خود را تقویت کنیم.

synonyms - مترادف
  • fortify


    مستحکم کردن


  • تقویت

  • buttress


    تکیه گاه

  • toughen


    سفت کردن

  • bolster


    تقویت کردن


  • حمایت کردن

  • underpin


    زیربنا

  • brace


    بند شلوار

  • harden


    سفت شدن

  • consolidate


    تحکیم

  • pillar


    ستون

  • prop


    پشتیبانی

  • stiffen


    زیر تکیه گاه

  • underprop


    حمل


  • حفظ کنند


  • سر پا نگهداشتن

  • prop up


    مجدداً اجرا شود

  • re-enforce


    ساحل کردن


  • گوساله کردن

  • beef up


    نگه دارید

  • bolster up


    نیرو اضافه کنید


  • اقامت کردن


  • حفظ کردن


  • ساختن

  • uphold


    زیر بند


  • خرس

  • undergird


    ساحل


  • امن است


  • قوی تر کردن


  • make stronger


antonyms - متضاد
  • weaken


    تضعیف شود

  • diminish


    کاهش

  • topple


    سرنگون کردن


  • سقوط - فروپاشی

  • shatter


    خرد کردن

  • undermine


    تضعیف کردن

  • destabiliseUK


    بی ثبات کردن انگلستان

  • destabilizeUS


    بی ثبات کردن ایالات متحده

  • tumble


    غلت زدن

  • compromise


    به خطر افتادن

  • crumble


    فرو ریختن


  • خسارت

  • impair


    خدشه دار کردن

  • crumple


    مچاله کردن


  • تکان دادن

  • contradict


    تناقض دارند

  • invalidate


    باطل کردن


  • تهدید کند

  • disable


    غیر فعال کردن

  • sabotage


    خرابکاری

  • enfeeble


    ضعیف

  • subvert


    واژگون کردن

  • attenuate


    ناتوان

  • debilitate


    عدم تعادل

  • unbalance


    صریح

  • blunt


    بی قرار

  • unsettle


    رد کردن

  • refute


    نفی کردن

  • negate


    کاهش دادن

  • abate


    چالش


لغت پیشنهادی

nailing

لغت پیشنهادی

weirdly

لغت پیشنهادی

blabber