rest
rest - باقی مانده
noun - اسم
UK :
US :
نا آرام
بی قراری
بی قرار
استراحت کرد
آرام
با آرامش
---
دوره زمانی که هیچ کاری خسته کننده انجام نمی دهید و می توانید استراحت کنید یا بخوابید
دورهای از سکوت با طول خاصی در یک قطعه موسیقی
یک علامت مکتوب که نشان می دهد مدت زمان سکوت چقدر باید باشد
برای مدتی کار یا فعالیتی را متوقف کنید و بنشینید یا دراز بکشید تا استراحت کنید
to support an object or part of your body by putting it on or against something or to be supported in this way
برای حمایت از یک شی یا قسمتی از بدن خود با قرار دادن آن بر روی چیزی یا روی چیزی، یا به این شکل حمایت می شود
اگر مرده ای در جایی آرام بگیرد، در آنجا دفن می شود
دست از کار بکشید یا فعال نباشید و بنشینید یا دراز بکشید تا کمتر خسته شوید
کاری را که انجام می دهید برای مدتی متوقف کنید تا بتوانید آرام شوید
to stop what you are doing for a short time so that you can rest or do something else – often used about stopping a meeting class etc for a short time
برای توقف کاری که انجام می دهید برای مدت کوتاهی، به طوری که بتوانید استراحت کنید یا کار دیگری انجام دهید - اغلب برای توقف یک جلسه، کلاس و غیره برای مدت کوتاهی استفاده می شود.
to do things gently and with less effort than usual in order to avoid becoming worried or tired especially because you are not feeling strong or healthy
انجام دادن کارها به آرامی و با تلاش کمتر از حد معمول، به منظور جلوگیری از نگرانی یا خستگی، به خصوص به دلیل اینکه احساس قوی یا سلامتی ندارید.
to rest for a short time after a tiring activity especially by sitting with your feet resting on something
برای مدت کوتاهی پس از یک فعالیت خسته کننده، به خصوص با نشستن در حالی که پاهای خود را روی چیزی قرار دهید، استراحت کنید
برای گذراندن وقت برای استراحت و انجام کارهایی که نیاز به تلاش زیادی ندارند – مورد استفاده جوانان
to (cause someone or something to) stop doing a particular activity or stop being active for a period of time in order to relax and get back your strength
(باعث کردن کسی یا چیزی) انجام یک فعالیت خاص را متوقف کنید یا برای مدتی فعال نباشید تا آرام شوید و قدرت خود را بازیابی کنید.
بازیگری که هیچ کاری نداشته باشد
وکلا در دادگاه حقوقی پس از پایان توضیح پرونده خود گفته اند
به چیزی دراز کشیدن یا تکیه دادن یا بر چیز دیگری گذاشتن تا وزن آن تحمل شود
ماندن در یک وضعیت یا مکان خاص
چیزهای دیگر، افراد یا بخشهایی که باقی مانده یا ذکر نشده است
دورهای که در آن استراحت میکنید، هیچ کار فعالی انجام نمیدهید یا نمیخوابید
دوره ای از سکوت بین نت های موسیقی، یا نمادی که این را نشان می دهد
انجام هیچ کاری فعال یا حرکت نکردن
به عنوان روشی مودبانه برای گفتن اینکه کسی مرده است استفاده می شود
برای توقف، معمولا در یک مکان خاص
جسمی که وزن چیزی را تحمل می کند
to stop being active for a period of time in order to relax and get back your strength or to cause someone or something to stop doing an activity in order to get back strength
برای مدتی فعال بودن را متوقف کنید تا آرام شوید و قدرت خود را بازیابی کنید، یا باعث شوید که کسی یا چیزی انجام یک فعالیت را متوقف کند تا قدرت دوباره به دست آید.
بودن یا ماندن تحت کنترل یک شخص یا سازمان خاص
علامتی در موسیقی نوشتاری که نشان می دهد یک ساز چه زمانی و برای چه مدت نباید بنوازد
چیزهای دیگر، افراد یا بخش هایی که باقی مانده است
در حالت استراحت یعنی انجام ندادن هیچ کاری یا حرکت نکردن
سعی کنید به مچ پای خود استراحت دهید تا بهتر بهبود یابد.
تا روز چهارم همه ما به استراحت نیاز داشتیم.
آنچه را که می خواهید بردارید و بقیه را دور بریزید.
این کشور از روابط دوستانه با سایر نقاط جهان برخوردار است.
دوست دارید بقیه روز را چگونه بگذرانید؟
من تا آخر عمر این کار را انجام نمی دهم.
سوال اول سخت بود، اما بقیه خیلی راحت بودند.
الکس را سرزنش نکن او انسان است، مثل بقیه ما.
استراحت شبانه خوبی داشتم.
برای استراحتی سودمند توقف کردیم.
از تمام کارهای سخت خود استراحت کنید
سعی کنید کمی استراحت کنید - فردا روز شلوغی دارید.
فردا که روز استراحت است هیچ مسابقه ای برگزار نمی شود، اما مسابقات از روز دوشنبه از سر گرفته می شود.
یک تکیه گاه (= برای مثال روی یک صندلی یا صندلی)
او یک خانه بزرگ و یک ماشین گران قیمت و همه چیز می خواهد.
هزینه آن 250 پوند بود ... و بقیه، و بقیه!
در حالت استراحت، حشره شبیه یک برگ مرده است.
او اکنون در حیاط کلیسا استراحت می کند.
ماشین از مانع برخورد کرد و در یک مزرعه استراحت کرد.
چشمانش روی صورت کلارا نشست.
توپ از تپه غلتید و در مقابل درختی قرار گرفت.
The book has some interesting passages about the author's childhood. For the rest it is extremely dull.
کتاب چند قسمت جالب درباره دوران کودکی نویسنده دارد. برای بقیه، بسیار کسل کننده است.
به حال خودش بذارش! تمام روز شاکی بودی
جورج در کنار پدر و مادرش آرام گرفت.
این اعلامیه سرانجام تمام گمانه زنی ها در مورد آینده آنها را به پایان رساند.
بیایید استراحت کنیم.
دارو مهلت کوتاهی از درد به ارمغان آورد.
زمانی را برای استراحت در کنار استخر اختصاص دهید.
این تأخیر به حزب فضای تنفسی میدهد تا بتواند سیاستهای خود را در آن تنظیم کند.
تا می توانید کمی استراحت کنید.
تا زمانی که حقیقت را نداند قلبش آرام نخواهد گرفت.
از اینکه مزاحم استراحت شما شدم عذرخواهی می کنم.
قبل از مهمانی استراحت طولانی مدت خوبی داشتم.
relaxation
آرامش
سهولت
leisure
اوقات فراغت
respite
مهلت دادن
repose
آرام گرفتن
tranquillityUK
آرامش انگلستان
downtime
خرابی
idleness
بیکاری، تنبلی
serenity
عدم فعالیت
inactivity
طراوت
placidity
تسکین
refreshment
باز شدن
تفریحی
unwinding
آرامش بخش
calmness
مرمت
lull
سکون
recreation
آرام
relaxing
راحتی
restfulness
خواب
restoration
چرت زدن
sereneness
ساکت کردن
stillness
بی عملی
calm
صلح
dormancy
doze
hush
inaction
peacefulness
quiescence
فعالیت
exertion
تلاش
laborUS
نیروی کار ایالات متحده
کار کردن
عمل
ورزش
کار
کار انگلستان
labourUK
جنبش
زحمت کشیدن
toil
استخدام
نامزدی
engagement
انعطاف پذیری
flexibility
مانور ایالات متحده
maneuverUS
مانور انگلستان
manoeuvreUK
حرکت - جنبش
اشتغال
تفریحی
وظیفه
recreation
عمل کنید
پویش
سند - سند قانونی
تلاش ایالات متحده
deed
تلاش انگلستان
endeavorUS
جشن
endeavourUK
بازی
festivity
سرگرمی
تحرک
hobby
mobility
pastime