consume

base info - اطلاعات اولیه

consume - مصرف کردن

verb - فعل

/kənˈsuːm/

UK :

/kənˈsjuːm/

US :

family - خانواده
consumption
مصرف
consumer
مصرف كننده
google image
نتیجه جستجوی لغت [consume] در گوگل
description - توضیح
  • to use time energy goods etc


    برای استفاده از زمان، انرژی، کالاها و غیره


  • خوردن یا نوشیدن چیزی


  • اگر احساس یا ایده ای شما را درگیر کند، به شدت روی شما تأثیر می گذارد، به طوری که نمی توانید به چیز دیگری فکر کنید

  • if fire consumes something it destroys it completely


    اگر آتش چیزی را بخورد، آن را کاملاً از بین می برد

  • to buy and use goods, services, energy or natural materials


    برای خرید و استفاده از کالاها، خدمات، انرژی یا مواد طبیعی


  • برای استفاده از پول یا زمانی که می تواند برای چیز دیگری استفاده شود


  • برای استفاده از سوخت، انرژی، زمان یا یک محصول، به ویژه در مقادیر زیاد


  • برای تماشا یا خواندن انواع رسانه ها (= اینترنت، تلویزیون، روزنامه ها، مجلات، و غیره) یا دریافت اطلاعات از آنها

  • to watch or read forms of media (= the internet, television newspapers, magazines, etc.) or take in information from these


    اگر آتش چیزی را ببرد، آن را به کلی از بین می برد.

  • If a fire consumes something it destroys it completely.


    آنقدر احساس داشته باشید که بر هر کاری که انجام می دهید تأثیر بگذارد


  • برای استفاده از سوخت، انرژی یا زمان، به ویژه در مقادیر زیاد

  • to use fuel energy or time esp. in large amounts


    مصرف نیز خوردن یا آشامیدن است


  • اگر آتش چیزی را ببرد، آن را به کلی از بین می برد

  • If a fire consumes something it destroys it completely


    اگر این احساس به شدت قوی باشد، می توان گفت که یک نفر دچار احساس یا احساسی شده است

  • Someone can be said to be consumed by/with a feeling if that feeling is extremely strong


    استفاده از چیزی مانند سوخت، انرژی، پول یا زمان، به ویژه در مقادیر زیاد


  • برای خرید کالا یا خدمات

  • to buy goods or services


    آسیب شناس در تحقیقات گفت که زیبان می توانست با الکلی که جیمز مصرف کرده بود واکنش نشان دهد.

  • The pathologist at the inquest said that Zyban could have reacted with the alcohol James had consumed.


    ایالات متحده 45 درصد نفت مصرفی خود را وارد می کند.

  • The US imports 45% of the oil that it consumes.


    مثلا روزانه چند کالری مصرف می کنید؟

  • For example how many calories a day do you consume?


    تا سال 1910، ساکنان بریتانیا یک میلیون تن گوشت بیش از تولیدات خانگی مصرف می کردند.

  • By 1910 the inhabitants of Britain consumed a million tons of meat over and above home produce.


    این کالج به دانشجویان 21 سال یا بیشتر اجازه می دهد که در اتاق خوابگاه خود مشروبات الکلی مصرف کنند.

  • The college permits students who are 21 or older to consume alcoholic beverages in their dorm rooms.


    مانند بسیاری از افراد که توسط یک عشق قدرتمند مصرف شده اند، او به دنبال جایگزینی به عنوان جایگزین بوده است.

  • Like many consumed by a powerful love he has been searching since not so much for a replacement as an alternative.


    انسان برای زنده ماندن نیاز به مصرف آب و غذا دارد.


  • افرادی که مقادیر زیادی چربی حیوانی مصرف می کنند بیشتر در معرض ابتلا به سرطان و بیماری قلبی هستند.

  • People who consume large amounts of animal fats are more likely to get cancer and heart disease.


    کسانی که در پرونده پک بودند ماه ها مصرف کردند.

  • Those in the Peck case consumed months.


    کشورهای صنعتی منابع طبیعی را در مقادیر زیادی مصرف می کنند.

  • Industrialized countries consume natural resources in huge quantities.


    امسال هزینه های مراقبت های بهداشتی یک هشتم درآمد متوسط ​​خانواده را مصرف می کند.

  • This year health care costs will consume one-eighth of the average family's income.


    پنیر واقعی بیشتر از همیشه مصرف خواهد شد.

  • More actual cheese will be consumed than ever before.


    تخم مرغ، اگر تزریق شود، در یک توده زنبور بیرون می آید که کاترپیلار را از داخل می بلعد.

  • The egg if injected, would hatch into a wasp grub that would consume the caterpillar from the inside.


example - مثال
  • The electricity industry consumes large amounts of fossil fuels.


    صنعت برق مقادیر زیادی سوخت فسیلی مصرف می کند.

  • 25 per cent of the world’s population consumes 80 per cent of the planet’s resources.


    25 درصد از جمعیت جهان 80 درصد از منابع سیاره را مصرف می کنند.

  • Before he died, he had consumed a large quantity of alcohol.


    قبل از مرگ، مقدار زیادی الکل مصرف کرده بود.

  • a half-consumed loaf of bread


    یک قرص نان نیمه مصرف

  • Red meat should be consumed in moderation.


    گوشت قرمز باید در حد اعتدال مصرف شود.

  • Carolyn was consumed with guilt.


    کارولین دچار احساس گناه شد.

  • Rage consumed him.


    خشم او را فرو برد.

  • The hotel was quickly consumed by fire.


    هتل به سرعت در آتش سوخت.

  • Bureaucracy consumes money that could have been spent on public services.


    بوروکراسی پولی را مصرف می کند که می توانست صرف خدمات عمومی شود.

  • My new car consumes much less fuel.


    ماشین جدیدم خیلی کمتر سوخت مصرف میکنه.

  • Paperwork consumes time which could be better used getting on with the job itself.


    کاغذبازی زمان می برد که بهتر می توان از آن برای ادامه کار استفاده کرد.

  • The production of new paper from wood pulp consumes vast amounts of energy.


    تولید کاغذ جدید از خمیر چوب انرژی زیادی مصرف می کند.

  • Our high living standards cause our current population to consume 25 percent of the world's oil.


    استانداردهای بالای زندگی ما باعث می شود که جمعیت فعلی ما 25 درصد نفت جهان را مصرف کنند.

  • Most of their manufactured products are consumed domestically.


    بیشتر محصولات تولیدی آنها در داخل کشور مصرف می شود.

  • The software consumes huge amounts of internet bandwidth.


    این نرم افزار حجم زیادی از پهنای باند اینترنت را مصرف می کند.

  • He consumes huge amounts of bread with every meal.


    او با هر وعده غذایی مقادیر زیادی نان مصرف می کند.

  • She avoids consuming caffeine in any form.


    او از مصرف کافئین به هر شکلی اجتناب می کند.


  • اکثر مردم کشورهای ثروتمند بیش از نیاز خود پروتئین مصرف می کنند.

  • The internet has completely changed how people consume media.


    اینترنت به طور کامل نحوه مصرف رسانه ها را تغییر داده است.


  • در طول یک روز معمولی ممکن است صدها تبلیغ مصرف کنیم.

  • Children's films are also avidly consumed by adults.


    فیلم های کودکانه نیز به شدت مورد مصرف بزرگسالان قرار می گیرد.

  • He was consumed with jealousy.


    از حسادت غرق شده بود.

  • Weekend shopping chores consumed much of her time.


    کارهای خرید آخر هفته بیشتر وقت او را می گرفت.

  • They consume a lot of candy.


    آنها آب نبات زیادی مصرف می کنند.

  • Fire had consumed the whole building.


    آتش تمام ساختمان را فراگرفته بود.

  • We were consumed with joy and relief as well as profound gratitude.


    ما غرق شادی و آرامش و همچنین سپاسگزاری عمیق شدیم.

  • It's a province of China which consumes 180,000 tons of coal a year.


    این استان چین است که سالانه 180000 تن زغال سنگ مصرف می کند.

  • This device will monitor how much energy your household appliances are consuming at any time.


    این دستگاه در هر زمان میزان مصرف انرژی لوازم خانگی شما را کنترل می کند.

  • Meetings routinely consume at least 20 hours of his time a week.


    جلسات به طور معمول حداقل 20 ساعت از وقت او را در هفته می گیرد.

  • The shift toward an increasingly cashless society has changed the way we consume goods.


    تغییر به سمت جامعه ای که به طور فزاینده ای بدون پول نقد است، نحوه مصرف کالاها را تغییر داده است.

synonyms - مترادف
  • deplete


    خالی کردن

  • exhaust


    اگزوز

  • drain


    زه کشی

  • expend


    خرج کردن

  • use


    استفاده کنید


  • هدر

  • bleed


    خونریزی


  • اسراف کردن

  • squander


    UtiliseUK

  • utiliseUK


    UtilizeUS

  • utilizeUS


    جذب


  • از هم پاشیدن

  • dissipate


    استخدام کردن


  • فقیر کردن

  • impoverish


    شیره

  • sap


    سوختن


  • خوردن

  • devour


    کاهش

  • diminish


    قرعه کشی


  • تضعیف کردن

  • attenuate


    خالی


  • شیر


  • بریده بریده

  • slash


    تمام کردن


  • بیهوده دور


  • فهمیدن، متوجه شدن

  • frivol away


    عبور کنید


  • پایین کشیدن


  • کامل خوردن



antonyms - متضاد
  • conserve


    کنسرو


  • حفظ


  • صرفه جویی


  • نگاه داشتن

  • reserve


    ذخیره


  • طولانی کردن

  • prolong


    محافظت


  • حفظ کنند


  • احتکار

  • hoard


    شوهر


  • تجدید

  • renew


    جایگزین کردن


  • انبار کردن

  • stockpile


    فروشگاه


  • خودداری کنند

  • abstain


    اقتصاد ایالات متحده

  • economizeUS


    اقتصاد انگلستان

  • economiseUK


    نگه دارید


  • انباشتن

  • accumulate


    جمع آوری کنید


  • کنار گذاشتن


  • ذخیره کردن

  • stash


    ايجاد كردن


  • ساختن


  • اسکرمپ

  • scrimp


    کم گذاشتن

  • skimp


    گرسنگی

  • starve


    جمع آوری


  • پر کردن


  • یدکی

  • spare


لغت پیشنهادی

bishop

لغت پیشنهادی

attitudinal

لغت پیشنهادی

shove