refer

base info - اطلاعات اولیه

refer - مراجعه کنید

verb - فعل

/rɪˈfɜːr/

UK :

/rɪˈfɜː(r)/

US :

family - خانواده
referee
داور
reference
ارجاع
referral
معرف
referable
قابل ارجاع
google image
نتیجه جستجوی لغت [refer] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • My doctor referred me to a specialist.


    دکترم مرا به متخصص ارجاع داد.

  • The company says it has referred the matter to its lawyers.


    این شرکت می گوید این موضوع را به وکلای خود ارجاع داده است.

  • The case was referred to the Court of Appeal.


    پرونده به دادگاه تجدید نظر ارجاع شد.

  • May I refer you to my letter of 14 May?


    آیا می توانم شما را به نامه 14 مه ارجاع دهم؟

  • Patients should be referred to a specialist pain clinic.


    بیماران باید به کلینیک تخصصی درد ارجاع داده شوند.

  • If you are referred urgently by your GP, a specialist should see you within two weeks.


    اگر توسط پزشک عمومی خود به صورت اورژانسی به شما ارجاع داده شوید، یک متخصص باید ظرف دو هفته شما را ملاقات کند.

  • She was referred for evaluation and treatment.


    او برای ارزیابی و درمان ارجاع شد.

  • In her autobiography she occasionally refers to her unhappy schooldays.


    او در زندگی نامه خود گهگاه به روزهای ناخوش مدرسه اش اشاره می کند.

  • He always refers to the house as his refuge.


    او همیشه از خانه به عنوان پناهگاه خود یاد می کند.

  • The new salary scale only refers to company managers and directors.


    مقیاس جدید حقوق فقط به مدیران و مدیران شرکت اشاره دارد.

  • My doctor referred me to a hospital specialist.


    دکترم مرا به متخصص بیمارستان معرفی کرد.

  • The High Court has referred the case to the Court of Appeal.


    دیوان عالی پرونده را به دادگاه تجدیدنظر ارجاع داده است.

  • She spoke for an hour without once referring to her notes.


    او یک ساعت بدون اشاره به یادداشت هایش صحبت کرد.

  • He referred to a history book to find out the dates of the French Revolution.


    او برای اطلاع از تاریخ انقلاب فرانسه به یک کتاب تاریخی مراجعه کرد.

  • The reader is constantly referred back to the introduction.


    خواننده دائماً به مقدمه ارجاع داده می شود.

  • First see your pediatrician, who may refer you to a pediatric allergist.


    ابتدا به متخصص اطفال خود مراجعه کنید، که ممکن است شما را به یک متخصص آلرژی اطفال ارجاع دهد.

  • I don’t know which of his sisters he was referring to.


    نمی دانم منظورش کدام یک از خواهرانش بود.

  • The town’s name may refer to a nearby underground spring.


    نام این شهر ممکن است به چشمه زیرزمینی نزدیک آن اشاره داشته باشد.

  • He referred to the dictionary for the correct spelling of the word.


    برای املای صحیح کلمه به فرهنگ لغت مراجعه کرد.

  • I refer to your letter of 13 March, 2011.


    من به نامه 13 مارس 2011 شما اشاره می کنم.

  • The fixed price includes an amount of compensation, which is generally referred to as a concession or discount.


    قیمت ثابت شامل مقداری غرامت است که به طور کلی به عنوان امتیاز یا تخفیف شناخته می شود.

  • He was referring to the product by its generic name rather than using the brand name.


    او به جای استفاده از نام تجاری، به محصول با نام عمومی آن اشاره می کرد.

  • These figures refer only to land for housing.


    این ارقام فقط مربوط به زمین برای مسکن است.

  • Taxpayers should refer to the chart listing deductions next to incomes.


    مودیان مالیاتی باید به نمودار کسورات در کنار درآمدها مراجعه کنند.


  • هنگامی که ارائه خود را ارائه می کنم، احتمالاً باید به یادداشت های خود مراجعه کنم.


  • تصمیم به ارجاع پیشنهاد به کمیسیون راه را برای یک شرکت خارجی برای ارائه پیشنهاد باز می کند.

  • Most of the site's links simply refer you to the company's toll-free support line.


    اکثر لینک های سایت به سادگی شما را به خط پشتیبانی رایگان شرکت ارجاع می دهند.

synonyms - مترادف

  • اشاره


  • نقل قول


  • بحث و گفتگو


  • بالا بردن

  • broach


    برس


  • نام


  • حالت

  • allude


    اشاره کن


  • معرفی کنید


  • توجه داشته باشید


  • مشخص كردن

  • specify


    پیشنهاد می دهد


  • استناد کردن

  • invoke


    نقطه


  • استناد کنند

  • adduce


    آگهی

  • advert


    نمونه، مثال


  • درون یابی

  • interpolate


    مورد بحث

  • moot


    درج کنید

  • insert


    صحبت از


  • درمان شود


  • اشاره به

  • allude to


    مطرح کردن


  • نظر دادن در مورد


  • سر و کار دارد با


  • رفتن به


  • اشاره کند


  • صحبت در مورد



antonyms - متضاد

  • چشم پوشی

  • insert


    درج کنید

  • neglect


    بی توجهی


  • برداشتن


  • عقب نگه دارید

لغت پیشنهادی

specifically

لغت پیشنهادی

brawled

لغت پیشنهادی

accumulating