manipulate

base info - اطلاعات اولیه

manipulate - دستکاری کردن

verb - فعل

/məˈnɪpjuleɪt/

UK :

/məˈnɪpjuleɪt/

US :

family - خانواده
manipulator
دستکاری کننده
manipulative
دستکاری
google image
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [manipulate] در گوگل
description - توضیح
  • to make someone think and behave exactly as you want them to by skilfully deceiving or influencing them


    با فریب دادن یا تحت تاثیر قرار دادن ماهرانه کسی را وادار کنید دقیقاً همانطور که می خواهید فکر کند و رفتار کند


  • کار ماهرانه با اطلاعات، سیستم ها و غیره برای رسیدن به نتیجه ای که می خواهید

  • to move and press bones or muscles to remove pain in them


    برای حرکت دادن و فشار دادن استخوان ها یا عضلات برای از بین بردن درد در آنها

  • to use skill in moving or handling something


    استفاده از مهارت در جابجایی یا دست زدن به چیزی

  • to make someone or something behave in the way you want using skilful and often dishonest methods


    با استفاده از روش‌های ماهرانه و اغلب غیرصادقانه، کسی یا چیزی را وادار کنید تا رفتاری را که شما می‌خواهید انجام دهد


  • پردازش یا عملیاتی کردن چیزی که به مهارت زیادی نیاز دارد، برای مثال اطلاعات فنی یا یک قطعه پیچیده از تجهیزات


  • کنترل کردن چیزی یا شخصی به نفع خود، اغلب ناعادلانه یا ناصادقانه

  • to control something using the hands


    برای کنترل چیزی با استفاده از دست


  • برای درمان بخشی از بدن، با استفاده از دست‌ها، استخوان‌ها را به موقعیت صحیح برگردانید و به عضلات فشار وارد کنید


  • برای تحت تأثیر قرار دادن یا کنترل شخصی به نفع خود، اغلب بدون اینکه آن شخص از آن مطلع باشد

  • to control something by using the hands


    کنترل کردن چیزی با استفاده از دست


  • کنترل کردن یا تحت تاثیر قرار دادن چیزی یا شخصی به طوری که مزیتی به دست آورید، اغلب ناعادلانه یا ناصادقانه


  • استفاده از چیزی، اغلب با مهارت زیاد


  • برای تغییر، انتقال و غیره اطلاعات روی کامپیوتر

  • Sir C: I believe you speak of the practice whereby the political inclination of a parish is physically manipulated.


    آقا سی: من معتقدم که شما از رویه ای صحبت می کنید که در آن تمایلات سیاسی یک محله به طور فیزیکی دستکاری می شود.

  • He's so crazy about her he doesn't realize he's being manipulated.


    او آنقدر دیوانه او است که متوجه نمی شود او را دستکاری می کنند.

  • How this rock widow and ageing wild child cons, manipulates and exploits the sharks makes for a delightful tale of revenge.


    این که این بیوه صخره ای و کودک وحشی سالخورده با کوسه ها مخالفت می کند، دستکاری و استثمار می کند، داستانی لذت بخش از انتقام را به وجود می آورد.

  • The images can be manipulated and stored on disk.


    تصاویر را می توان دستکاری کرد و روی دیسک ذخیره کرد.

  • Players manipulate characters on the screen using a joystick.


    بازیکنان با استفاده از جوی استیک شخصیت های روی صفحه را دستکاری می کنند.

  • Local people were unwilling to believe that police had manipulated evidence.


    مردم محلی حاضر نبودند باور کنند که پلیس شواهد را دستکاری کرده است.

  • He managed to manipulate her into lending his company £500,000.


    او موفق شد او را دستکاری کند تا به شرکتش 500000 پوند وام بدهد.

  • He's such a nice man I could imagine him getting manipulated into a situation like that.


    او مرد خوبی است، می توانم تصور کنم که در چنین موقعیتی دستکاری می شود.

  • Developing a budget involves manipulating numbers and requires strong analytical skills.


    تدوین بودجه شامل دستکاری اعداد و نیاز به مهارت های تحلیلی قوی است.

  • Babies investigate their world by manipulating objects.


    نوزادان جهان خود را با دستکاری اشیا بررسی می کنند.

  • The association defines a robot as a programmable device used either to manipulate or transport objects in a manufacturing process.


    این انجمن ربات را به عنوان وسیله ای قابل برنامه ریزی تعریف می کند که برای دستکاری یا انتقال اشیا در فرآیند تولید استفاده می شود.

  • Millions of years of evolution have equipped us to delicately manipulate our environment through our sense of touch.


    میلیون ها سال تکامل ما را مجهز کرده است تا محیط خود را از طریق حس لامسه به ظرافت دستکاری کنیم.

  • Printed exhortations can convey the same dehumanizing views; but print is limited in its manipulating power by the factor of delay.


    توصیه های چاپی می تواند همان دیدگاه های غیرانسانی را منتقل کند. اما چاپ در قدرت دستکاری آن توسط عامل تاخیر محدود می شود.

  • He accused the environmentalists of trying to manipulate public opinion in their favour.


    او محیط بانان را متهم کرد که سعی در دستکاری افکار عمومی به نفع خود دارند.

  • This we might call the experimental activity with the teacher acting as observer manipulating the techniques concerned.


    این را می‌توان فعالیت آزمایشی نامید، با معلم که به عنوان ناظر در حال دستکاری تکنیک‌های مربوطه عمل می‌کند.

  • Students were outraged that someone could use their newspaper to manipulate them.


    دانش آموزان از اینکه کسی می تواند از روزنامه آنها برای دستکاری آنها استفاده کند خشمگین بودند.

  • The report does not allege that evidence had been manipulated to benefit prosecutors, the official said.


    این مقام گفت که این گزارش ادعا نمی کند که شواهد به نفع دادستان دستکاری شده است.

example - مثال
  • She uses her charm to manipulate people.


    او از جذابیت خود برای دستکاری مردم استفاده می کند.

  • As a politician he knows how to manipulate public opinion.


    به عنوان یک سیاستمدار، او می داند که چگونه افکار عمومی را دستکاری کند.

  • They managed to manipulate us into agreeing to help.


    آنها توانستند ما را به گونه ای تحت فشار قرار دهند که بپذیریم کمک کنیم.

  • to manipulate the gears and levers of a machine


    برای دستکاری دنده ها و اهرم های یک ماشین

  • Computers are very efficient at manipulating information.


    کامپیوترها در دستکاری اطلاعات بسیار کارآمد هستند.

  • genetically manipulated organisms


    موجودات دستکاری شده ژنتیکی

  • digitally manipulated images


    تصاویر دستکاری شده دیجیتالی

  • They believe that voters can be easily manipulated.


    آنها معتقدند که رای دهندگان به راحتی قابل دستکاری هستند.

  • The organization had been manipulated into bankruptcy.


    سازمان به ورشکستگی دستکاری شده بود.

  • Throughout her career she has very successfully manipulated the media.


    او در طول زندگی حرفه ای خود با موفقیت رسانه ها را دستکاری کرده است.

  • The opposition leader accused government ministers of manipulating the statistics to suit themselves.


    رهبر اپوزیسیون وزرای دولت را متهم کرد که آمارها را به نفع خودشان دستکاری می کنند.

  • The wheelchair is designed so that it is easy to manipulate.


    ویلچر طوری طراحی شده است که به راحتی قابل دستکاری است.

  • The doctor manipulated the base of my spine and the pain disappeared completely.


    دکتر پایه ستون فقراتم را دستکاری کرد و درد کاملا از بین رفت.

  • Her success is partly due to her ability to manipulate the media.


    موفقیت او تا حدی به دلیل توانایی او در دستکاری رسانه ها است.

  • The wheelchair is designed to be easy to manipulate.


    او می تواند موقعیت ها را بیشتر به نفع خود دستکاری کند.

  • He can manipulate situations mostly to his benefit.


    این شرکت دست داشتن در هر گونه تلاش برای دستکاری بازار را رد کرد.

  • The company denied that it had been involved in any attempt to manipulate the market.


    سردرگمی در مورد مقررات حاکم است و شرکت ها می توانند سیستم را دستکاری کنند.

  • Confusion over regulations reigns, and companies can manipulate the system.


    دستکاری کنترل های روی دستگاه بسیار سخت است.

  • The controls on the machine are quite hard to manipulate.


    صفحات گسترده یک راه عالی برای دستکاری داده ها هستند.

  • Spreadsheets are an excellent way to manipulate data.


synonyms - مترادف

  • رسیدگی


  • عمل کنند

  • use


    استفاده کنید


  • کار کردن


  • استخدام کردن


  • مدیریت کنید

  • maneuverUS


    مانور ایالات متحده

  • manoeuvreUK


    مانور انگلستان


  • مذاکره کنند


  • کنترل


  • رشته

  • utiliseUK


    UtiliseUK

  • utilizeUS


    UtilizeUS

  • wield


    اعمال کردن

  • hack


    هک کردن


  • بازی


  • تاب خوردن


  • نشانی

  • deploy


    استقرار


  • درمان شود

  • contend with


    با


  • مقابله با

  • grapple with


    لایه بندی

  • ply


    اجرا کن

  • run


    ورزش


  • مشغول کردن


  • خلبان


  • درخواست دادن


  • فرمان


  • بهره برداری

  • exploit


antonyms - متضاد
  • mishandle


    سوء مدیریت

  • misuse


    سوء استفاده


  • زنگ تفريح


  • سو استفاده کردن


  • تقریبا رسیدگی کنید

  • maltreat


    بدرفتاری

  • manhandle


    دستگیره

  • mistreat


    سوء استفاده - بدرفتاری

  • misapply


    اشتباه اعمال کنید


  • برخورد تقریبی

  • use inexpertly


    استفاده غیر کارشناسی

  • ill-treat


    جرقه زدن

  • ill-use


    بد کار کردن

  • bobble


    نامناسب

  • misemploy


    به اطراف بکوب

  • misappropriate


  • mismanage



لغت پیشنهادی

boasted

لغت پیشنهادی

expired

لغت پیشنهادی

atomized