contract

base info - اطلاعات اولیه

contract - قرارداد

noun - اسم

/ˈkɑːntrækt/

UK :

/ˈkɒntrækt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [contract] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • All employees have a written contract of employment.


    همه کارمندان دارای قرارداد کتبی کار هستند.

  • a research/modelling/recording contract


    قرارداد تحقیق/مدل سازی/ثبت

  • a lucrative government contract


    یک قرارداد پرسود دولتی

  • to enter into/negotiate/sign a contract with the supplier


    برای وارد کردن / مذاکره / امضای قرارداد با تامین کننده


  • این بندها بخشی از قرارداد بین خریدار و فروشنده است.

  • a contract for the supply of vehicles


    قرارداد تامین وسایل نقلیه

  • to win/be awarded a contract to build a new school


    برنده شدن / قرارداد ساخت مدرسه جدید به او منعقد شد

  • to renew/extend/terminate/cancel a contract


    تمدید / تمدید / فسخ / لغو قرارداد

  • I was on a three-year contract that expired last week.


    من قراردادی سه ساله داشتم که هفته گذشته تمام شد.

  • She is under contract to (= has a contract to work for) a major American computer firm.


    او با یک شرکت کامپیوتری بزرگ آمریکایی (= قراردادی برای کار دارد) قرارداد دارد.


  • هزینه تلفن چند صد دلار بیشتر خارج از قرارداد (= بدون قرارداد با یک شرکت تلفن) است.


  • قرارداد این هافبک در پایان فصل تمام خواهد شد (= قراردادش با باشگاهش به پایان رسیده است).

  • a contract worker (= one employed on a contract for a fixed period of time)


    یک کارگر قراردادی (= فردی که در یک قرارداد برای مدت معینی استخدام شده است)

  • Under the terms of the contract the job should have been finished yesterday.


    طبق شرایط قرارداد، کار باید دیروز تمام می شد.

  • They were sued for breach of contract (= not doing what they agreed to do in a contract).


    به دلیل نقض قرارداد (= انجام ندادن آنچه در عقد قرار داده بودند) شکایت کردند.

  • He had a release clause written into his contract.


    او یک بند آزادسازی در قراردادش نوشته بود.

  • The offer has been accepted, subject to contract (= the agreement is not official until the contract is signed).


    پیشنهاد پذیرفته شده است، مشروط به قرارداد (= تا زمان امضای قرارداد، توافق رسمی نیست).

  • She took out a contract on her ex-husband.


    او با شوهر سابقش قرارداد بست.

  • He has a contract out on you.


    او با شما قرارداد بسته است.

  • By using cheaper materials, the company has broken the terms of its contract.


    این شرکت با استفاده از مواد ارزان‌تر، مفاد قرارداد خود را زیر پا گذاشته است.

  • Do you have a contract with your employer?


    آیا با کارفرمای خود قرارداد دارید؟

  • Eighteen companies are bidding for the contract.


    هجده شرکت در مناقصه قرارداد هستند.

  • Either party can terminate the contract at any time.


    هر یک از طرفین می توانند در هر زمان قرارداد را فسخ کنند.

  • He entered into a contract with his former employer.


    او با کارفرمای سابقش قرارداد بست.

  • He's on a three-year fixed-term contract.


    او قراردادی سه ساله برای مدت معین دارد.

  • If you go on strike you will be in breach of contract.


    اگر اعتصاب کنید، قرارداد را زیر پا می گذارید.

  • Many workers do not have written contracts.


    بسیاری از کارگران قرارداد کتبی ندارند.

  • My advertising firm just won a lucrative contract with a cigarette company.


    شرکت تبلیغاتی من به تازگی یک قرارداد پرسود با یک شرکت سیگار بسته است.

  • She managed to negotiate a permanent contract with the company.


    او موفق به مذاکره برای یک قرارداد دائمی با شرکت شد.

  • The company is being sued for breach of contract.


    این شرکت به دلیل نقض قرارداد مورد شکایت قرار گرفته است.

  • The contract expires at the end of next year.


    این قرارداد در پایان سال آینده به پایان می رسد.

synonyms - مترادف

  • معامله


  • توافق


  • میثاق

  • covenant


    درك كردن


  • ترتیب


  • چانه زدن

  • bargain


    تعهد


  • فشرده - جمع و جور

  • compact


    پیمان

  • pact


    رابطه، رشته


  • قرارداد


  • معاهده


  • کنکوردات

  • concordat


    نامزدی

  • engagement


    کمیسیون


  • وضع

  • accord


    ضمانت

  • disposition


    گارانتی


  • تضمینی

  • guaranty


    ضمانتنامه

  • indenture


    حساب

  • surety


    طرفدار

  • undertaking


    رکورد

  • warranty


    شرط


  • دست دادن

  • entente


    کاغذ


  • stipulation


  • handshake




antonyms - متضاد
  • disagreement


    اختلاف نظر

  • misunderstanding


    سوء تفاهم

  • disaccord


    عدم توافق

  • dissention


    عدم همزمانی

  • dissensus


    اعتراض

  • nonconcurrence


    دشواری

  • contestation


    اختلاف


  • امتناع


  • مناقشه


  • انکار

  • discord


    مخالفت

  • refusal


    عجیب بودن

  • dissension


    زنگ تفريح


  • تضاد

  • disputation


    تعارض

  • denial


    درگیری

  • dissent


    نگه دارید

  • remonstrance


    مشاجره

  • strangeness


    مناظره


  • ناهماهنگی

  • antagonism


    جدایی


  • clash



  • contention



  • disharmony


  • clashing


  • disunion


  • objection


لغت پیشنهادی

glaring

لغت پیشنهادی

cai

لغت پیشنهادی

anaesthetist