claim

base info - اطلاعات اولیه

claim - مطالبه

verb - فعل

/kleɪm/

UK :

/kleɪm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [claim] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He claims (that) he was not given a fair hearing.


    او ادعا می کند (که) به او رسیدگی عادلانه داده نشده است.

  • I don't claim to be an expert.


    من ادعا نمی کنم که متخصص هستم.

  • She claimed to hate all art.


    او ادعا کرد که از همه هنرها متنفر است.

  • She's not the saint that many have claimed her to be.


    او آن قدیس نیست که خیلی ها ادعا می کنند اوست.

  • After disappointing box office results, newspapers claimed the show to be a failure


    پس از نتایج ناامیدکننده باکس آفیس، روزنامه ها ادعا کردند که نمایش شکست خورده است

  • Scientists are claiming a major breakthrough in the fight against cancer.


    دانشمندان مدعی پیشرفت بزرگی در مبارزه با سرطان هستند.

  • It was claimed that some doctors were working 80 hours a week.


    ادعا شده بود که برخی از پزشکان 80 ساعت در هفته کار می کنند.

  • ‘I did not tell any lies,’ she claimed.


    او مدعی شد: «من هیچ دروغی نگفتم.

  • He claimed victory in the presidential elections before all the results were in.


    او قبل از اعلام همه نتایج، مدعی پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری شد.

  • Nobody has claimed responsibility for the bombing.


    هیچ کس مسئولیت این بمب گذاری را بر عهده نگرفته است.

  • He's not entitled to claim housing benefit.


    او حق دریافت کمک هزینه مسکن را ندارد.

  • You might be entitled to claim compensation if you are injured at work.


    اگر در محل کار آسیب دیدید، ممکن است حق دریافت غرامت داشته باشید.

  • You could have claimed the cost of the hotel room from your insurance.


    می توانستید هزینه اتاق هتل را از بیمه خود مطالبه کنید.

  • She claimed damages from the company for the injury she had suffered.


    او به دلیل جراحتی که متحمل شده بود، از شرکت ادعای خسارت کرد.


  • می توانید برای کتی که در قطار رها کرده اید، بیمه خود را مطالبه کنید.

  • A lot of lost property is never claimed.


    بسیاری از اموال از دست رفته هرگز مطالبه نمی شود.

  • The family arrived in the UK in the 1990s and claimed political asylum.


    این خانواده در دهه 1990 وارد بریتانیا شدند و درخواست پناهندگی سیاسی کردند.

  • He is claiming his right to his family's fortune.


    او حق خود را از ثروت خانواده اش مطالبه می کند.

  • A most unwelcome event claimed his attention.


    یک رویداد ناخواسته توجه او را جلب کرد.

  • She has finally claimed a place on the team.


    او بالاخره جایگاهی را در این تیم به دست آورد.

  • The car crash claimed three lives.


    تصادف خودرو جان سه نفر را گرفت.

  • Some critics argue that Picasso remained a great master all his life.


    برخی از منتقدان استدلال می کنند که پیکاسو در تمام عمر خود استاد بزرگی باقی ماند.

  • Others maintain that there is a significant deterioration in quality in his post-war work.


    برخی دیگر معتقدند که افت کیفیت قابل توجهی در آثار او پس از جنگ وجود دارد.

  • Picasso himself claimed that good art is created, but great art is stolen.


    خود پیکاسو مدعی بود که هنر خوب خلق می شود، اما هنر بزرگ دزدیده می شود.

  • As Smith has noted, Picasso borrowed imagery from African art.


    همانطور که اسمیت اشاره کرده است، پیکاسو تصاویر را از هنر آفریقا به عاریت گرفته است.

  • As the author points out Picasso borrowed imagery from African art.


    همانطور که نویسنده اشاره می کند، پیکاسو تصاویر را از هنر آفریقا به عاریت گرفته است.

  • The writer challenges the notion that Picasso’s sculpture was secondary to his painting.


    نویسنده این تصور را به چالش می‌کشد که مجسمه‌سازی پیکاسو نسبت به نقاشی او درجه دوم است.

  • It has been suggested that Picasso’s painting was influenced by jazz music.


    گفته می شود که نقاشی پیکاسو تحت تأثیر موسیقی جاز بوده است.

  • He tried to claim that he had acted in self-defence.


    او سعی کرد ادعا کند که برای دفاع از خود اقدام کرده است.

  • The company had falsely claimed that its products were biodegradable.


    این شرکت به دروغ ادعا کرده بود که محصولاتش تجزیه پذیر هستند.

  • He successfully claimed unfair dismissal.


    او با موفقیت مدعی اخراج ناعادلانه شد.

synonyms - مترادف

  • ادعا کردن


  • حفظ


  • اصرار کنید

  • profess


    حرفه ای


  • اعلام

  • affirm


    تایید کردن

  • allege


    معدل

  • aver


    نگه دارید


  • قول

  • avow


    مبارزه کردن

  • contend


    اعتراض


  • حالت


  • جر و بحث


  • رای دادن

  • avouch


    گواهی

  • attest


    حرکت


  • فرض

  • postulate


    تلفظ کنید

  • pronounce


    مدعی

  • purport


    گفتن

  • say


    ارسال


  • سوگند


  • حکم

  • warrant


    نمایندگی کند

  • asseverate


    حفظ کردن


  • استناد کنند

  • uphold


    پیشرفت

  • adduce


    تظاهر کن


  • درست کردن



antonyms - متضاد

  • انکار


  • رد کردن

  • controvert


    مناقشه

  • refute


    مخالفت کردن

  • contravene


    به دست آوردن

  • gainsay


    پیشخوان


  • چالش

  • disprove


    اشتباه کردن

  • repudiate


    مسابقه


  • تناقض دارند

  • confute


    پاک کردن


  • سلب مسئولیت

  • contradict


    انکار کردن

  • debunk


    بی اعتبار کردن

  • disaffirm


    باطل کردن

  • disclaim


    نفی کردن

  • disavow


    منفی

  • disconfirm


    مخالفت کنند

  • disacknowledge


    لغو

  • discredit


    خلاف واقع اعلام کند

  • invalidate


    مخالف با

  • negate




  • disown


  • quash


  • nullify


  • rebuff


  • rebut


  • declare untrue



لغت پیشنهادی

coinciding

لغت پیشنهادی

aquamarine

لغت پیشنهادی

funeral