dream
dream - رویا
noun - اسم
UK :
US :
مجموعه ای از افکار، تصاویر و احساساتی که در هنگام خواب تجربه می کنید
آرزوی انجام دادن، بودن یا داشتن چیزی – به خصوص زمانی که بعید به نظر می رسد استفاده می شود
افکار، تصاویر و احساساتی که در هنگام خواب در ذهن شما می گذرد
رویای بسیار ناخوشایند و ترسناک
a series of pleasant thoughts that go through your mind when you are awake, so that you do not notice what is happening around you
یک سری افکار خوشایند که هنگام بیداری در ذهن شما می گذرد تا متوجه اتفاقات اطراف خود نشوید.
حالتی از تصور یا فکر کردن در مورد چیزهای خوشایند، که مانند خواب دیدن است
something very special that you want to do and that you think about a lot especially something that is not very likely to happen
کار بسیار ویژه ای که می خواهید انجام دهید و زیاد به آن فکر می کنید، به خصوص چیزی که احتمال وقوع آن زیاد نیست
چیزی که می خواهید به آن برسید و برای رسیدن به آن سخت کار می کنید، به خصوص در کارتان
the important things that people want from their lives – used especially about the things a society or a large group of people wants
چیزهای مهمی که مردم از زندگی خود می خواهند - به ویژه در مورد چیزهایی که یک جامعه یا گروه بزرگی از مردم می خواهند استفاده می شود
something exciting that you imagine happening to you which is extremely unlikely to happen and often involves sex
چیزی هیجان انگیز که تصور می کنید برای شما اتفاق می افتد، که بسیار بعید است و اغلب شامل رابطه جنسی است
رویایی که غیرممکن است یا بسیار بعید است که اتفاق بیفتد
فکر کردن به چیزی که دوست دارید اتفاق بیفتد یا داشته باشید
وقتی خوابی رویا ببینی
به چیز دیگری فکر کنید و توجه خود را به اتفاقات اطرافتان معطوف نکنید
تصور کنید که کاری را انجام داده اید، دیده اید یا نشنیده اید که ندیده اید
مجموعه ای از رویدادها یا تصاویری که در هنگام خواب در ذهن شما اتفاق می افتد
چیزی که شما خیلی دوست دارید اتفاق بیفتد اما احتمالش زیاد نیست
بهترین چیزی که می توانید تصور کنید
خانه، شغل، و غیره عالی، که بیشتر از هر چیز دیگری می خواهید
برای تجربه وقایع و تصاویر در ذهن خود در هنگام خواب
تصور کنید که چیزی را شنیدهاید، انجام دادهاید، یا چیزی دیدهاید در حالی که ندیدهاید
تصور کردن چیزی که دوست دارید اتفاق بیفتد
به کسی گفته می شود که چیزی که به آن امید دارد احتمالاً اتفاق نمی افتد یا حقیقت ندارد
فعالیت ها، تصاویر و احساساتی که ذهن در طول خواب تجربه می کند
یک رویداد یا شرایطی که خیلی به آن امیدوار هستید، اگرچه احتمال وقوع آن وجود ندارد
رویا گاهی اوقات قبل از اسم استفاده می شود که می خواهید بگویید چیزی تقریباً کامل است
برای تجربه فعالیت ها، تصاویر و احساسات در ذهن خود در طول خواب
بسیار آرزو کردن چیزی و امیدوار بودن که آن اتفاق بیفتد
Dreaming dreams, hoping for magic.
رویاپردازی، امید به جادو.
وقتی از خواب بیدار شد، متوجه شد که همه اینها یک رویا است.
بن در خواب گم شده بود.
دیشب یه خواب خیلی عجیب دیدم
فکر کردم کسی وارد اتاق خواب شد، اما این فقط یک رویا بود.
‘Goodnight. Sweet dreams.’
'شب بخیر. رویاهای شیرین.'
بهش فکر نکن شما فقط رویاهای بد خواهید دید.
یک رویای واضح در مورد مدرسه قدیمی من
رویای تکراری در مورد تاخیر در امتحان
خواب دیدم که در فرودگاه با هم ازدواج می کنیم.
مادر مرده اش در خواب بر او ظاهر شد.
آرزوی همیشگی او این بود که یک نویسنده مشهور شود.
او می خواست ثروتمند شود اما این یک رویای غیرممکن بود.
فرصتی برای تحقق یک رویای کودکی
برای تحقق / رسیدن به یک رویا
اگر برنده شوم، رویایی است که به حقیقت می پیوندد.
پایان تمام امیدها و آرزوهای من بود.
شانس تحصیل در استرالیا برای او همیشه یک رویا بوده است.
گفتگو به رویاهای او برای آینده تبدیل می شود.
او شغل خود را رها کرد تا به رویای خود برای افتتاح یک رستوران دست یابد.
این فیلم کاوش رویای یک پسر جوان برای زندگی بهتر است.
او آرزو داشت که روزی مردمش آزاد شوند.
من بالاخره مرد رویاهایم را پیدا کردم.
مجری تلویزیون بودن شغل رویایی من خواهد بود.
او تمام روز را در رویا راه میرفت.
او خود را دید که در مقابل سالن شلوغ ایستاده و سخنانش را گویی در خواب می بیند.
انگار به آرامی از رویا بیرون می آید، سرش را بلند کرد.
آن غذا یک رویای مطلق بود.
ماشین جدیدم مثل یک رویاست.
جشن عروسی مثل یک رویا گذشت.
من قبل از 30 سالگی مدیر خواهم شد. در رویاهای تو.
در روز روشن وقایع شب قبل مانند یک رویای بد به نظر می رسید.
او با برنامه تلویزیونی خود و آپارتمانی در پاریس، رویای خود را زندگی می کند.
تصاویر سقوط هواپیما هنوز هم پس از سالها رویاهای او را تسخیر کرده بود.
چشم انداز
dreaming
رویا پردازی
hallucination
توهم
illusion
کابوس
nightmare
دریافت، آبستنی
conception
فانتزی
تصویر
احساس؛ عقیده؛ گمان
ادراک
visualisationUK
تجسم ایالات متحده
visualisationUK
شناخت
visualizationUS
دلهره
cognition
تفننی
apprehension
فکر کردن
fancy
ایده
musing
ظاهر
تصویر ذهنی
semblance
دید ذهنی
تجسم ذهنی
تجربه خارج از بدن
دنباله ای از تصاویر
mental visualization
سر سفر
out-of-body experience
سوئن
فکر
اندیشه
sweven
مفهوم سازی ایالات متحده
مفهوم سازی انگلستان
conceptualizationUS
conceptualisationUK
واقعیت
حقیقت
زندگی واقعی
جهان واقعی
واقعی بودن
actuality
اینجا و الان
واقعیت واقعی
چیزهای مستقیم
چیست
یقین - اطمینان - قطعیت
certainty
چیز بدنما
eyesore
سگ
بتن
وجود، موجودیت
entity
مادی بودن
materiality
تجربه
بودن
روشنایی
brightness
سبک
دوست نداشتن
dislike
نفرت
طرح
جدیت
seriousness
ضرر - زیان
verity
احمق
وجود داشتن
dud
factuality
trueness
facticity