reaction

base info - اطلاعات اولیه

reaction - واکنش

noun - اسم

/riˈækʃn/

UK :

/riˈækʃn/

US :

family - خانواده
act
عمل کنید
action
عمل
inaction
بی عملی
activity
فعالیت
inactivity
عدم فعالیت
interaction
اثر متقابل
overacting
بیش فعالی
acting
بازیگری
active
فعال
inactive
غیر فعال
overact
بیش از حد عمل کنید
actively
به طور فعال
google image
نتیجه جستجوی لغت [reaction] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to provoke/cause/get a reaction


    برانگیختن / ایجاد / واکنش نشان دادن

  • a positive/negative/adverse reaction


    یک واکنش مثبت / منفی / نامطلوب

  • What was his reaction to the news?


    واکنش او به این خبر چه بود؟

  • Often our actions are based upon an emotional reaction to what someone has done or said to us.


    اغلب اعمال ما بر اساس واکنش عاطفی نسبت به کاری است که کسی به ما انجام داده یا گفته است.

  • A spokesman said the changes were not in reaction to the company's recent losses.


    یک سخنگوی گفت که این تغییرات در واکنش به ضررهای اخیر شرکت نیست.

  • The initial reaction of the White House was favourable.


    واکنش اولیه کاخ سفید مثبت بود.

  • It's just another knee-jerk reaction from sections of the media.


    این فقط یک واکنش زانو تند دیگر از سوی بخش‌هایی از رسانه‌ها است.

  • My immediate reaction was one of shock.


    واکنش فوری من شوکه کننده بود.

  • There has been a mixed reaction to her appointment as director.


    واکنش های متفاوتی نسبت به انتصاب او به عنوان مدیر وجود داشته است.

  • The decision provoked an angry reaction from local residents.


    این تصمیم واکنش خشمگینانه ساکنان محلی را برانگیخت.

  • I tried shaking him but there was no reaction.


    سعی کردم تکانش بدهم اما هیچ عکس العملی نشان نداد.

  • The return to traditional family values is a reaction against the permissiveness of recent decades.


    بازگشت به ارزش‌های سنتی خانواده واکنشی است در برابر سهل‌انگاری دهه‌های اخیر.

  • Her rebellious attitude is just a reaction against her strict upbringing.


    نگرش سرکش او فقط واکنشی است در برابر تربیت سختگیرانه او.

  • If you have a bad reaction discontinue use immediately.


    اگر واکنش بدی داشتید، فورا مصرف را قطع کنید.

  • to have an allergic reaction to a drug


    برای داشتن یک واکنش آلرژیک به یک دارو

  • Adverse reactions to certain foods can take a few days to manifest.


    بروز واکنش های نامطلوب به برخی غذاها ممکن است چند روز طول بکشد.

  • a skilled driver with quick reactions


    یک راننده ماهر با واکنش های سریع


  • یک واکنش شیمیایی


  • یک واکنش هسته ای

  • To perform the test add five drops of the solution to the compound and then observe the reaction.


    برای انجام آزمایش، پنج قطره از محلول را به ترکیب اضافه کنید و سپس واکنش را مشاهده کنید.

  • the reaction of oxygen with other atoms


    واکنش اکسیژن با اتم های دیگر

  • the reaction of chlorine atoms and ozone


    واکنش اتم های کلر و ازن

  • Action and reaction are equal and opposite.


    کنش و واکنش مساوی و متضاد هستند.

  • The forces of reaction made change difficult.


    نیروهای ارتجاع تغییر را دشوار کردند.

  • He eyed her cautiously, trying to gauge her reaction.


    او با احتیاط به او نگاه کرد و سعی کرد واکنش او را بسنجد.

  • Her outburst was a delayed reaction to an unpleasant letter she'd received that morning.


    طغیان او واکنشی دیرهنگام به نامه ناخوشایندی بود که آن روز صبح دریافت کرده بود.

  • His reaction is completely understandable.


    واکنش او کاملا قابل درک است.

  • Judging by her reaction she liked the present.


    با توجه به واکنش او، او از حال خوشش آمد.

  • She was surprised at the reaction brought by the mention of his name.


    او از واکنشی که با ذکر نام او به همراه داشت شگفت زده شد.

  • The critical reaction to his first novel has been positive.


    واکنش انتقادی به اولین رمان او مثبت بوده است.

  • The incident calls for a measured response avoiding knee-jerk reactions.


    این حادثه نیاز به یک واکنش سنجیده دارد و از واکنش های تند زانو اجتناب می کند.

synonyms - مترادف

  • واکنش


  • پاسخ


  • بازخورد

  • feedback


    بازگشت

  • comeback


    متقاعد کننده

  • rejoinder


    پاسخ دادن

  • retort


    گرفتن


  • قدردانی انگلستان

  • acknowledgementUK


    تصدیق ایالات متحده

  • acknowledgmentUS


    آنتیفون

  • riposte


    نتیجه معکوس

  • antiphon


    ضربه زدن

  • backfire


    رجعت

  • clapback


    لب

  • kickback


    متقابل

  • lip


    برگشت

  • reciprocation


    بازگشت سریع


  • پشت صحبت

  • snappy comeback


    پیشخوان


  • اکو


  • ارتعاشات

  • echo


    تلافی

  • vibes


    عاقلانه

  • retaliation


    اظهار نظر

  • wisecrack


    واکنش تند زانو


  • همانند سازی


  • طنین

  • knee-jerk reaction


    ساس

  • replication


  • reverberation


  • sass


antonyms - متضاد
  • nonreaction


    عدم واکنش

  • impassiveness


    بی عاطفه بودن

  • impassivity


    عدم تحمل

  • affectlessness


    بی تاثیری

  • emotionlessness


    بی احساسی

  • insensibility


    بی حسی

  • numbness


لغت پیشنهادی

soapbox

لغت پیشنهادی

grace

لغت پیشنهادی

manufactures