compromise

base info - اطلاعات اولیه

compromise - به خطر افتادن

noun - اسم

/ˈkɑːmprəmaɪz/

UK :

/ˈkɒmprəmaɪz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [compromise] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • After lengthy talks the two sides finally reached a compromise.


    پس از گفتگوهای طولانی، دو طرف سرانجام به مصالحه دست یافتند.

  • In any relationship you have to make compromises.


    در هر رابطه ای باید مصالحه کنید.

  • a compromise solution/agreement/candidate


    یک راه حل مصالحه / توافقنامه / نامزد

  • This model represents the best compromise between price and quality.


    این مدل نشان دهنده بهترین سازش بین قیمت و کیفیت است.

  • It was a fair compromise between the two sides.


    این یک سازش عادلانه بین دو طرف بود.

  • Compromise is an inevitable part of life.


    سازش بخشی اجتناب ناپذیر از زندگی است.

  • There is no prospect of compromise in sight.


    هیچ چشم اندازی برای سازش در چشم نیست.

  • There could be no compromise with the nationalists.


    هیچ مصالحه ای با ملی گراها وجود نداشت.

  • After much discussion she offered a compromise.


    پس از بحث های زیاد، او پیشنهاد سازش را داد.

  • He might be an attractive compromise candidate if both sides' first choices are rejected.


    اگر اولین انتخاب هر دو طرف رد شود، ممکن است او یک نامزد سازش جذاب باشد.

  • I'm not making any more compromises.


    من دیگر سازش نمی کنم.

  • It is best to try to seek a compromise rather than a perfect solution.


    بهترین کار این است که به جای یک راه حل کامل، به دنبال مصالحه باشید.

  • They came to a compromise over the exact amount to be paid.


    آنها بر سر مبلغ دقیقی که باید پرداخت شود به مصالحه رسیدند.

  • They're still trying to work out an acceptable compromise.


    آنها همچنان در تلاش برای دستیابی به یک سازش قابل قبول هستند.

  • It is hoped that a compromise will be reached in today's talks.


    امید است در مذاکرات امروز مصالحه حاصل شود.

  • In a compromise between management and unions, a four percent pay rise was agreed in return for an increase in productivity.


    در سازش بین مدیریت و اتحادیه ها، افزایش چهار درصدی حقوق در ازای افزایش بهره وری مورد توافق قرار گرفت.

  • The government has said that there will be no compromise with terrorists.


    دولت گفته است که هیچ سازشی با تروریست ها وجود نخواهد داشت.

  • Party unity is threatened when members will not compromise.


    زمانی که اعضا سازش نکنند وحدت حزب در خطر است.

  • Well you want $400 and I say $300, so let's compromise at/on $350.


    خوب، شما 400 دلار می خواهید و من می گویم 300 دلار، پس بیایید با 350 دلار مصالحه کنیم.

  • Don't compromise your beliefs/principles for the sake of being accepted.


    به خاطر پذیرفته شدن، باورها/اصول خود را به خطر نیندازید.


  • اگر از این موضوع عقب نشینی کنیم، آبروی ما به خطر می افتد.

  • His political career ended when he compromised himself by accepting bribes.


    کار سیاسی او زمانی به پایان رسید که با دریافت رشوه، خود را به خطر انداخت.

  • We would never compromise the safety of our passengers.


    ما هرگز امنیت مسافران خود را به خطر نمی اندازیم.

  • Under the compromise, car manufacturers must use cleaner fuel but have more time to do it.


    بر اساس این سازش، خودروسازان باید از سوخت پاک تری استفاده کنند اما زمان بیشتری برای انجام آن داشته باشند.

  • His opponents charged that the deal would compromise conservative principles.


    مخالفان او ادعا کردند که این معامله اصول محافظه کارانه را به خطر می اندازد.

  • Republicans were refusing to compromise on health-care legislation.


    جمهوری خواهان از سازش در قوانین مراقبت های بهداشتی امتناع می کردند.

  • House and Senate staffers are working long hours to try to reach a compromise.


    کارمندان مجلس نمایندگان و سنا ساعت های طولانی برای رسیدن به مصالحه کار می کنند.

  • A deal will stick only if the vast majority of bondholders accept it as a reasonable compromise.


    معامله تنها در صورتی باقی خواهد ماند که اکثریت قریب به اتفاق دارندگان اوراق قرضه آن را به عنوان یک مصالحه معقول بپذیرند.

  • Both sides in the talks are willing to seek a compromise solution.


    هر دو طرف در گفتگوها مایل به جستجوی راه حل سازش هستند.

  • This piece of equipment is the ideal compromise between power and portability.


    این قطعه از تجهیزات سازش ایده آل بین قدرت و قابلیت حمل است.

  • They compromised with the HR department on the details of the appraisal system.


    آنها با بخش منابع انسانی در مورد جزئیات سیستم ارزیابی سازش کردند.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • اختلاف نظر

  • disagreement


    نزاع

  • quarrel


    بحث و جدل


  • مناقشه

  • disputation


    مناظره


  • اختلاف

  • discord


    سوء تفاهم

  • dissension


    دعوا کردن

  • misunderstanding


    درگیری

  • squabble


    برخورد

  • altercation


    تعارض

  • clash


    مسابقه


  • مخالفت


  • دشمنی

  • dissent


    اصطکاک

  • feud


    تف

  • friction


    سر و صدا

  • spat


    ردیف

  • fuss


    تیف

  • row


    استدلال

  • tiff


    مشاجره

  • wrangle


    تفاوت

  • arguing


    شعله ور شدن

  • contention


    انکار


  • امتناع

  • flare-up


    خودخواهی

  • denial


  • refusal


  • selfishness


  • dissensus



لغت پیشنهادی

deplore

لغت پیشنهادی

eraser

لغت پیشنهادی

prohibition