bubble
bubble - حباب
noun - اسم
UK :
US :
یک گلوله هوا یا گاز در مایع
مقدار کمی هوا که در یک ماده جامد به دام افتاده است
دایره ای در اطراف کلمات گفته شده توسط شخصی در یک کارتون
a situation in which the prices of something such as company shares or houses increase a lot very quickly so they are too high and will quickly come down again
وضعیتی که در آن قیمت چیزهایی مانند سهام شرکت یا خانه خیلی سریع افزایش مییابد، بنابراین خیلی بالا میرود و دوباره به سرعت پایین میآید.
برای تولید حباب
برای ایجاد صدایی که آب هنگام جوشیدن تولید می کند
هیجان زده شدن
اگر احساس یا فعالیتی حباب کند، به وجود خود ادامه می دهد
when a lot of people buy shares in a company that is financially weak with the result that the price of the shares becomes much higher than their real value
زمانی که افراد زیادی سهام شرکتی را می خرند که از نظر مالی ضعیف است، در نتیجه قیمت سهام بسیار بیشتر از ارزش واقعی آنها می شود.
اگر حباب در یک حوزه خاص از کسب و کار ترکید، دوره رشد و موفقیت ناگهان به پایان می رسد
a ball of gas that appears in a liquid, or a ball formed of air surrounded by liquid that floats in the air
یک توپ گازی که در مایع ظاهر می شود، یا یک توپ تشکیل شده از هوا که توسط مایعی که در هوا شناور است احاطه شده است.
a temporary period of very successful economic performance in a particular country or sector often followed by sudden failure
یک دوره موقت عملکرد اقتصادی بسیار موفق در یک کشور یا بخش خاص که اغلب با شکست ناگهانی همراه است
a situation in which you only experience things that you expect or find easy to deal with for example opinions you agree with or people who are similar to you
موقعیتی که در آن شما فقط چیزهایی را تجربه می کنید که انتظار دارید یا برخورد با آنها آسان است، برای مثال نظراتی که با آنها موافق هستید یا افرادی که شبیه شما هستند.
a group of people who have a lot of contact with each other but limited contact with people outside the group for example as a way to avoid spreading disease
گروهی از افرادی که تماس زیادی با یکدیگر دارند اما ارتباط محدودی با افراد خارج از گروه دارند، به عنوان مثال به عنوان راهی برای جلوگیری از انتشار بیماری
داشتن یک کیفیت خاص بسیار زیاد، به ویژه هیجان یا اشتیاق
to have a lot of a particular quality especially excitement or enthusiasm
قرار دادن یا قرار دادن افرادی در گروهی که ارتباط زیادی با یکدیگر دارند اما ارتباط محدودی با افراد خارج از گروه دارند، به عنوان مثال به عنوان راهی برای جلوگیری از انتشار بیماری
to be in or put people into a group who have a lot of contact with each other but limited contact with people outside the group for example as a way to avoid spreading disease
یک گلوله هوا در مایع یا روی سطح آن یا در هوا
دوره موقتی که افراد زیادی در سهام، ملک یا محصولی سرمایه گذاری می کنند که بسیار گرانتر از ارزش واقعی آن می شود.
a temporary period when a lot of people invest in a stock property or a product that becomes much more expensive than its real value
یک دوره موفقیت بزرگ که معمولاً خیلی ناگهانی به پایان می رسد
هنگامی که مادر یا پدر حباب هایی را روی شکمش می دمند، ممکن است با لبخندی خجالتی پاسخ دهد.
اگر حباب ظاهر نشود، موجودات مخمر مرده اند.
هیچکس کسی را در حباب دیگر نمی شناخت.
در حالی که در بالا بود، برخی از حباب ها را از دست داد و دوباره به پایین فرو رفت.
به همین ترتیب، تصادفی نیست که اکنون که حباب در حال کاهش است، کمتر از آن می شنویم.
او که عقب ایستاده بود، حباب هایی را که به داخل بطری می آمدند تماشا کرد.
حباب سهام فناوری تخلیه شده است.
The bubble in technology shares has deflated.
حباب های ریز که با نفس او هم زده می شوند، برای مدت کوتاهی کف می کنند و حل می شوند.
champagne bubbles
حباب های شامپاین
یک حباب اکسیژن
او حباب ها را از طریق نی به داخل آب دمید.
بچه ها دوست دارند در حمام خود حباب داشته باشند.
The children were blowing bubbles.
بچه ها حباب می زدند.
آنها به اطراف پریدند و حباب ها را ترکاندند.
حباب خنده / امید / اشتیاق
اقتصاددانان نسبت به حباب بازار سهام هشدار دادند.
He's been staying with his sister and her husband at weekends since he chose to form a bubble with them.
او آخر هفتهها با خواهرش و شوهرش میماند از زمانی که تصمیم گرفت با آنها حباب تشکیل دهد.
وقتی حباب بالاخره ترکید، صدها نفر شغل خود را از دست دادند.
حباب خوش بینانه اکنون ترکیده است و اقتصاددانان موافق هستند که رکود اقتصادی ادامه خواهد داشت.
خیلی خوشحال به نظر می رسید، نمی توانستم به این زودی حبابش را بشکنم.
شامپاین پر از حباب های ریز بود.
حباب های هوا در داخل یخ به دام افتاده است.
باید مراقب بود که هیچ حبابی در سرنگ گیر نکرده باشد.
وقتی آب شروع به جوشیدن می کند، حباب ها به سطح می آیند.
من عاشق شامپاین هستم - فکر می کنم این حباب ها هستند که آن را بسیار خوب می کنند.
Japan's economic bubble
حباب اقتصادی ژاپن
حباب مسکن
او قبل از ترکیدن حباب داتکام میلیونها دلار درآمد داشت.
The candidate liked to talk to ordinary people to get a fix on what was happening outside his bubble.
نامزد دوست داشت با مردم عادی صحبت کند تا در مورد آنچه خارج از حباب او اتفاق میافتد، راه حلی پیدا کند.
در رسانه های اجتماعی همه ما تمایل داریم در حباب های خود زندگی کنیم، جایی که همه همان احساس ما را دارند.
این طرح بر اساس اصل جدا نگه داشتن کلاس های مدرسه در حباب های جداگانه بود.
The government said that people living alone could join up with one other household to create a support bubble.
دولت گفت که افرادی که به تنهایی زندگی می کنند می توانند با یک خانواده دیگر بپیوندند تا یک حباب حمایتی ایجاد کنند.
صدای حباب کردن سوپ (= حباب شدید) در قابلمه را می شنیدیم.
او مانند یک بچه مدرسه ای بود که دائماً در شور و شوق و ایده های جدید می جوشید.
آیا حباب زدن با والدین مسن در طول همه گیری بی خطر است؟
تصمیم به حباب کردن بازیگران و گروه گرفته شد.
وقتی آب شروع به جوشیدن می کند، حباب های کوچکی در اطراف لبه قابلمه ایجاد می شود.
آب در گلدان شروع به حباب زدن کرد.
شکل. در حالی که روشن شدن شعله المپیک را تماشا می کردیم، از هیجان می جوشیدیم.
رها کردن
droplet
قطره
bead
مهره
blob
لکه
globule
گلبول
glob
کره
barm
برم
sac
کیسه
vesicle
وزیکول
balloon
بالون
blister
تاول
air cavity
حفره هوا
جیب هوا
توپ هوا
air sac
کیسه هوا
drip
چکه کردن
driblet
دریبلت
pearl
مروارید
dewdrop
قطره شبنم
particle
ذره
اشک
dab
ضربه زدن
dot
نقطه
غلات
teardrop
قطره اشک
توپ
speck
لکه. خال
pellet
گلوله
دریبل زدن
dribble
جام
gobbet