screen
screen - صفحه نمایش
noun - اسم
UK :
US :
بخشی از تلویزیون یا رایانه که در آن تصویر یا اطلاعات ظاهر می شود
سطح سفید بزرگی که تصاویر در سینما روی آن نشان داده می شود
فیلم ها به طور کلی
a piece of furniture like a thin wall that can be moved around and is used to divide one part of a room from another
یک تکه مبلمان مانند یک دیوار نازک که می توان آن را جابجا کرد و برای تقسیم بخشی از یک اتاق از قسمت دیگر استفاده می شود.
چیزی بلند و پهن که جایی یا چیزی را پنهان می کند
چیزی که کاری را که کسی انجام می دهد پنهان می کند
یک آزمایش پزشکی برای بررسی اینکه آیا کسی بیماری دارد یا خیر
یک توری سیمی که در داخل قاب جلوی پنجره یا در بسته می شود تا حشرات را از خود دور نگه دارد
یک دیوار تزئینی در برخی از کلیساها
بازیکنی در بازی هایی مانند بسکتبال که از بازیکنی که توپ را در اختیار دارد محافظت می کند
انجام آزمایش بر روی بسیاری از افراد برای یافتن اینکه آیا آنها بیماری خاصی دارند یا خیر
اگر چیزی چیز دیگری را نمایش دهد، جلوی آن است و آن را پنهان می کند
برای نمایش فیلم یا برنامه تلویزیونی
برای پیدا کردن اطلاعات در مورد افراد به منظور تصمیم گیری در مورد اینکه آیا می توانید به آنها اعتماد کنید یا خیر
برای بررسی مواردی که قابل قبول یا مناسب هستند
to test people or examine their past history to make sure that they are suitable for something for example to work for a particular organization
برای آزمایش افراد یا بررسی سابقه گذشته آنها برای اطمینان از مناسب بودن آنها برای کاری، به عنوان مثال برای کار در یک سازمان خاص
آزمایش یا بررسی چیزی برای اطمینان از مناسب بودن آن، عدم نقض قانون و غیره
قسمت شیشه ای تخت کامپیوتر یا تلویزیون
روی صفحه کامپیوتر
یک سطح صاف در سینما، تلویزیون یا به عنوان بخشی از رایانه که روی آن تصاویر یا کلمات نمایش داده می شود
a flat surface in a cinema, on a television or as part of a computer on which pictures or words are shown
تلویزیون
سینما
cinema
یک ساختار عمودی که برای جدا کردن یک منطقه از منطقه دیگر، به ویژه برای پنهان کردن چیزی یا محافظت از شما در برابر چیزهای ناخوشایند یا خطرناک استفاده می شود.
a vertical structure that is used to separate one area from another especially to hide something or to protect you from something unpleasant or dangerous
فعالیتی که خطرناک یا غیرقانونی نیست اما برای پنهان کردن چیزی که هست استفاده می شود
برای آزمایش یا معاینه کسی یا چیزی برای کشف اینکه آیا مشکلی با او، او یا آن وجود دارد یا خیر
تصمیم خود را برای پاسخ دادن به تلفن تا زمانی که بدانید چه کسی با شما تماس می گیرد به تاخیر بیاندازید
برای نمایش یا پخش یک فیلم یا برنامه تلویزیونی
برای محافظت یا پنهان کردن
برای محافظت از کسی با مقصر دانستن خود
یک سطح صاف در یک تئاتر، یک تلویزیون یا یک سیستم کامپیوتری که روی آن تصاویر یا کلمات نمایش داده می شود
a flat surface in a theater on a television or on a computer system on which pictures or words are shown
یک صفحه کامپیوتر
یک مانیتور با صفحه نمایش 21 اینچی
They were staring at the television screen.
به صفحه تلویزیون خیره شده بودند.
مکان نما را به بالای صفحه ببرید.
تسا نگاهی به صفحه کوچک گوشی انداخت.
an LCD/plasma screen
یک صفحه نمایش LCD/پلاسما
Hundreds of fans watched on giant television screens.
صدها هوادار از روی صفحه نمایش تلویزیون غول پیکر تماشا کردند.
تصویر برای چند ثانیه روی صفحه ظاهر شد.
پرندگان به صورت نقاط قرمز روی صفحه رادار ظاهر می شوند.
اطلاعات را می توان روی صفحه نمایش یا چاپ کرد.
صفحه نمایش
این سیستم با نوار منو در پایین صفحه طراحی شده است.
یک صفحه سینما/فیلم
an eight-screen cinema
یک سینمای هشت پرده
این فیلم به زودی روی پرده های شما می آید.
این فیلم باید شما را به مدت دو ساعت به صفحه نمایش (= ناتوانی در توقف تماشا) نگه دارد.
این فیلم در ماه نوامبر به روی پرده سینماها می رود.
این فیلم نیاز به نمایش در یک پرده بزرگ دارد.
او نمایشنامه را برای پرده اقتباس کرده است.
Some actors never watch themselves on screen.
برخی از بازیگران هرگز خود را روی پرده تماشا نمی کنند.
چهره او هرگز روی صفحه نمایش ظاهر نمی شود.
او ستاره صحنه و پرده (= نمایشنامه و فیلم) بود.
یک بازیگر سینما
او حضور بسیار خوبی در صفحه نمایش دارد (= او تأثیر خوبی روی صفحه می گذارد).
او اولین نمایش خود را در سال 1954 به عنوان یک پسر پایدار انجام داد.
اقتباس (= فیلم) رمان شرق عدن نوشته جان اشتاین بک
برای نمایش صفحه راهنما، کلید F1 را فشار دهید.
آیا می توانید یک پرینت از این صفحه برای من انجام دهید؟
من صفحه نمایش را در توییتر پست کردم.
پرستار یک پرده دور تخت گذاشت.
یک صفحه چوبی گوشه ای از اتاق را پنهان کرده بود.
partition
تقسیم بندی
curtain
پرده
divider
تقسیم کننده
separator
جدا کننده
مانع
نابینا
hedge
پرچین
پانل
bulkhead
دیوارپوش
arras
arras
shutter
کرکره
windbreak
بادگیر
dividing wall
دیوار تقسیم
room divider
جدا کننده اتاق
تقسیم
separation
جدایش، جدایی
دیوار
حصار
wedge
گوه
shield
سپر
پناه
barricade
سد
purdah
پوردا
palisade
پالیز
windshield
شیشه جلو
facade
نما
سطح
panelingUS
پانلینگ ایالات متحده
panellingUK
پانلینگ انگلستان
façade
windscreen
assail
حمله کردن
حمله
حمله کنند
bare
برهنه
disclose
فاش کردن
نمایش دادن
divulge
در معرض گذاشتن
آشکار ساختن
نشان می دهد
باز کردن
uncloak
برملا کردن
uncover
نقاب برداری
unmask
رونمایی کند
unveil
رها کردن
بی توجهی
disregard
به خطر انداختن
endanger
فراموش کردن
صدمه
harm
چشم پوشی
زخمی کردن
پیوستن
injure
شل
باز کن
تسلیم شدن
بگو
surrender
برهنه دراز بکش
باز دراز بکش
lay bare
برقراری ارتباط
اعلام