mention

base info - اطلاعات اولیه

mention - اشاره

verb - فعل

/ˈmenʃn/

UK :

/ˈmenʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [mention] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Sorry I won't mention it again.


    ببخشید دیگه بهش اشاره نمیکنم

  • The newspaper failed to mention a word of Johnson's speech.


    این روزنامه به کلمه ای از سخنرانی جانسون اشاره نکرد.

  • The doctor mentioned the possibility of going to Nairobi for special treatment.


    دکتر به احتمال رفتن به نایروبی برای درمان ویژه اشاره کرد.

  • The disease is rarely mentioned by Western media.


    این بیماری به ندرت توسط رسانه های غربی ذکر شده است.


  • حالا که شما به آن اشاره کردید، به نظر می رسید که او در حال و هوای عجیبی است.

  • Nobody mentioned anything to me about it.


    هیچکس چیزی در این مورد به من نگفت.

  • Did she mention where she was going?


    آیا او اشاره کرد که کجا می رود؟

  • You mentioned in your letter that you might be moving abroad.


    شما در نامه خود اشاره کردید که ممکن است به خارج از کشور مهاجرت کنید.

  • He failed to mention that he was the one who started the fight.


    او اشاره نکرد که او شروع کننده دعوا بود.

  • Did I mention going to see Vicky on Sunday?


    آیا من به دیدن ویکی در روز یکشنبه اشاره کردم؟

  • The cruise visits most places mentioned in the article.


    کشتی کروز از اکثر مکان های ذکر شده در مقاله بازدید می کند.

  • His name has been mentioned as a future MP.


    نام وی به عنوان نماینده آینده مجلس مطرح شده است.

  • ‘Thanks for all your help.’ ‘Don't mention it.’


    از همه کمک شما متشکرم. به آن اشاره نکنید.

  • He has two big houses in this country not to mention his villa in France.


    او دو خانه بزرگ در این کشور دارد، البته ویلای او در فرانسه را هم نگوییم.

  • I admired her confidence not to mention the fact that she was intelligent and well spoken.


    من اعتماد به نفس او را تحسین می کردم، نه به این واقعیت که او باهوش و خوب صحبت می کرد.

  • I promised not to refer to the matter again.


    قول دادم دیگه به ​​این موضوع اشاره نکنم.

  • Witnesses spoke of a great ball of flame.


    شاهدان از یک گلوله بزرگ شعله صحبت کردند.

  • He cited his heavy workload as the reason for his breakdown.


    او دلیل از کار افتادن خود را حجم کاری سنگین عنوان کرد.

  • Can you quote me an instance of when this happened?


    آیا می توانید یک نمونه از زمان وقوع این اتفاق را برای من نقل کنید؟

  • Although she didn't actually mention the move I am sure that was in her mind.


    اگرچه او در واقع به این حرکت اشاره نکرد، مطمئنم که این در ذهن او بوده است.

  • Incidents like those mentioned above are becoming more common.


    حوادثی مانند موارد ذکر شده در بالا رایج تر می شوند.

  • Did I mention the fact that I'm now single?


    آیا به این واقعیت اشاره کردم که اکنون مجرد هستم؟

  • He avoided mentioning his family.


    از ذکر خانواده اش پرهیز کرد.


  • در مثالی که در بالا ذکر شد، می‌توان از هر دو روش ساخت استفاده کرد.

  • He only mentioned his work in passing.


    او فقط به صورت گذرا به کار خود اشاره کرد.

  • She didn't mention the economy in her speech.


    او در سخنرانی خود به اقتصاد اشاره ای نکرد.


  • او اولین کسی بود که علناً به این موضوع اشاره کرد.

  • My name wasn't mentioned at all.


    اسم من اصلا ذکر نشد

  • Wounded in action he was twice mentioned in dispatches.


    او که در عمل مجروح شده بود، دو بار در اعزام ها ذکر شد.


  • فقط فکر نکردم به شما اشاره کنم.

  • Please don't mention this to Sally.


    لطفا این را به سالی ذکر نکنید.

synonyms - مترادف

  • اعلام

  • disclose


    فاش کردن


  • آشکار ساختن

  • divulge


    صمیمی

  • intimate


    برقراری ارتباط


  • اذعان


  • گزارش


  • استناد کنند

  • adduce


    بازشماری

  • recount


    به اشتراک بگذارند

  • impart


    حاضر


  • مطرح کردن

  • propound


    برس

  • broach


    نمونه، مثال


  • معرفی کنید


  • مورد بحث

  • moot


    بالا بردن


  • از


  • آشنا کردن

  • acquaint


    آگهی

  • advert


    تبلیغ به

  • advert to


    اشاره به

  • allude to


    جزئیات


  • بحث و گفتگو


  • اشاره کند

  • hint at


    قرار دادن


  • رجوع شود


  • صحبت در مورد


  • صحبت از



antonyms - متضاد
  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن

  • disavow


    انکار کردن


  • پنهان شدن


  • چشم پوشی


  • نگاه داشتن

  • neglect


    بی توجهی

  • suppress


    سرکوب کردن

  • withhold


    خودداری کنید


  • عقب نگه دارید

  • distract


    حواس پرت کردن

  • refrain


    خودداری


  • تخمین زدن


  • حدس بزن


  • از دست دادن


  • نادیده گرفتن


  • گوش بده


  • ساکت باش


  • راز

  • misrepresent


    نادرست معرفی کنید

  • stifle


    خفه کردن

  • mumble


    زمزمه کردن


  • انکار

  • insert


    درج کنید


  • برداشتن

  • erase


    پاک کردن


  • سوء تفاهم

  • misunderstand


    تفریق کردن

  • subtract


    گمراه کردن

  • mislead


    جمع آوری


  • جمع آوری کنید


لغت پیشنهادی

blackbird

لغت پیشنهادی

big time

لغت پیشنهادی

pistols